صفحه محصول - فصل دوم پایان نامه سرسختی روانشناختی در زنان

فصل دوم پایان نامه سرسختی روانشناختی در زنان (docx) 1 صفحه


دسته بندی : تحقیق

نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحات: 1 صفحه

قسمتی از متن Word (.docx) :

دانشگاه هرمزگان واحدپردیس قشم پايان نامه براي دريافت درجه کارشناسي ارشد در رشته مشاوره خانواده عنوان: بررسی مقایسه ای سبک های دلبستگی و تمایل به طلاق با کنترل سر سختی روان‌شناختی بین زنان، دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد استاد راهنما: دکتر اقبال زارعی استاد مشاور : دکتر حسین زینلی پور نگارش : محمدرضا محمودی تابستان 1393 چکیده پژوهش پیش رو با هدف بررسی مقایسه ای سبک های دلبستگی و تمایل به طلاق با کنترل سر سختی روان‌شناختی بین زنان، دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد انجام شد. روش مورد استفاده در پژوهش حاضر توصیفی (از نوع علی – مقایسه ای) بود. جامعه این پژوهش شامل دو گروه زنان متقاضی طلاق که دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد مراجعه کننده به دفاتر شورای حل اختلاف و دادگستری و زنان خواهان ادامه زندگی مشترک دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد مراجعه کننده به مراکز درمان ترک اعتیاد بودند. از جامعه مورد مطالعه تعداد 120 زن دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد با روش نمونه گیری در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند که از این تعداد 60 نفر متقاضی طلاق و 60 نفر خواهان ادامه زندگی مشترک بودند. روش مورد استفاده برای جمع آوری اطلاعات از نوع میدانی بوده است و هم چنین از دو پرسش نامه سبک های دلبستگی هزن و شیور(1987) و پرسش نامه سرسختی اهواز استفاده شده است که پس از تجزیه و تحلیل داده های حاصل از پرسشنامه نتایج زیر حاصل شد: بين سبک دلبستگی ایمن در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت معنی دار وجود دارد. بين سبک دلبستگی اجتنابگر در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت معنی دار وجود ندارد. بين سبک دلبستگی دوسوگرا در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت وجود ندارد. بين سرسختی روان شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت وجود دارد. بین سبک دلبستگی ایمن و کنترل سرسختی روان شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد متقاضی طلاق رابطه معنی دار وجود ندارد. بین سرسختی روان شناختی در سبک های دلبستگی زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت وجود ندارد. کلیدواژه: سبک های دلبستگی، تمایل به طلاق، سر سختی روان‌شناختی، اختلال مصرف مواد تقدیم به : تقدیم به خانواده عزیزم که نگاهشان و لبخندهایشان را جاده موفقیت من در همه صحنه های زندگی کرده اند تقدیر و تشکر : با تقدیر و تشکر شایسته از اساتید بزرگوار، آقایان دکتر زارعی و دکتر زینلی که با نکته های دلاویز و گفته های بلند ، صحیفه های سخن را علم پرور نمود ندو همواره راهنما و راه گشای نگارنده در اتمام واکمال پروژه بوده اند. معلما مقامت ز عرش برتر باد همیشه توسن اندیشه ات مظفر باد فهرست مطالب عنوان صفحه فصل اول طرح تحقیق 1-1- مقدمه2 1-2- بیان مساله3 1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق5 1-4- اهداف تحقیق7 1-4-1-هدف کلی 7 1-4-2- اهداف جزئی7 1-5- سوال ها تحقیق7 1-6- فرضیه های تحقیق8 1-7- تعاریف نظری و عملیاتی8 1-7-1-تعاریف مفهومی8 1-7-2- تعاریف عملیاتی9 فصل دوم پیشینه ی تحقیق 2-1- پیشینه ی نظری11 2-2- پیشینه پژوهشی50 2-2-1- پیشینه داخلی50 2-2-2- پیشینه خارجی53 فصل سوم روش تحقیق 3-1-مقدمه59 3-2- روش انجام تحقیق59 3-3-جامعه آماری59 3-4- نمونه آماری و روش نمونه گیری60 3-5- ابزار اندازه گیری اطلاعات60 3-6- روش اجرای پژوهش62 3-7- روش تجزیه و تحلیل اطلاعات63 فصل چهارم تجزیه و تحلیل داده ها 4-1- مقدمه 65 4-2- آمار توصیفی 66 4-3-آمار استنباطی69 فصل پنجم بحث و نتیجه گیری 5-1- مقدمه75 5-2- بحث و نتیجه گیری75 5-3- محدودیت ها77 5-4- پیشنهادها78 5-4-1- پیشنهادهای کاربردی78 5-4-2- پیشنهادهای پژوهشی79 منابع فارسی80 منابع انگلیسی83 پرسش نامه 85 فهرست جدول ها عنوان صفحه فهرست نمودارها عنوان صفحه فصل اول طرح تحقیق 1-1- مقدمه متخصصان روان‌شناسی خانواده معتقدند که شناخت دقیق‏ زوجین از یکدیگر قبل از ازدواج و جلوگیری از ازدواج‏های‏ خودسرانه و سهل‏انگارانه می‏تواند پیشگیری مناسبی برای پدیده‏ طلاق بعد از آغاز زندگی باشد. طبق آمار ارائه‏ شده 5/47 درصد مردان و 55 درصد زنان شناخت کمی از همسران خود هنگام ازدواج دارند و در این میان تنها 5/27 درصد مردان و 25 درصد زنان در هنگام ازدواج همسران خود را به خوبی می‏شناسند و در بین این دو دسته، دسته‌ی دیگری هم‏ وجود دارد که شناخت نسبی از همسران خود دارند، یعنی 10 درصد مردان و 20 درصد زنان. اگر این آمار به سویی رود که‏ زوجین از هم شناخت کافی داشته باشند، به احتمال زیاد طلاق‏ رشد نزولی خواهد داشت. بررسی ها نشان می‏دهد عدم شناخت صحیح از همسر علت‏ عمده‌ی طلاق‏ها گزارش شده است. غیر از این، شتاب‏زدگی در ازدواج باعث ایجاد زیان‏های غیرقابل جبران شده که برای رفع‏ این معضل می‏توان با مشاوره روان‌شناسی آن را حل کرد؛زیرا با این ارزیابی روان‌شناختی است که آمادگی فرد از لحاظ روحی و روانی برای ازدواج مشخص می‏شود(رستمی و همکاران، 1388). در روند شناسایی عوامل ایجاد کننده تفاوت های فردی در واکنش به فشارهای زندگی، کوباسا(1979)، بیان کرد که سرسختی روان‌شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی، رابطه بین استرس و بیماری را تحت تاثیر قرار داده، از عوامل اصلی ایجاد تفاوت های فردی در این زمینه است. از آن زمان به بعد، پژوهش های متعدد فرضیه کوباسا را حمایت کرده و نشان داده اند که سرسختی روان‌شناختی به عنوان یک ویژگی شخصیتی رابطه بین استرس و بیماری را تعدیل می کند(شریفی و همکاران، 1384). نظریه‌ی دلبستگی را بی‏شک بایستی یکی از برجسته‏ترین دست‏ آوردهای روان‌شناسی معاصر به حساب آورد. این نظریه فرآیند شکل‏گیری و قطع‏شدن پیوندهای عاطفی را توضیح می‏دهد. مفهوم محوری و اصلی این نظریه به توضیح و تشریح این نکته‏ می‏پردازد که چگونه نوزاد از نظر هیجانی نسبت به شخصی که‏ وظیفه‌ی مراقبت و نگهداری از وی را بر عهده دارد، دلبسته می‏شود و نیز چگونه هنگامی که از این شخص جدا می‏شود دچار تنش‏ و تنیدگی می‏گردد. دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است‏ که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که نوزاد را در تعامل منظم دائمی با آنها می‏باشد، ایجاد می‏گردد. در ایجاد و تعیین کیفیت این پیوند عاطفی دو مفهوم قابل دسترس بودن و پاسخ دهنده بودن، تصویر مادرانه نقشی یگانه و منحصر به فرد ایفاء می‏کنند. زندگی نوزاد انسان، حول محور یک شخص خاص‏ که قابل دسترس است و منظما به نیازهای مراقبتی او پاسخ‏ می‏دهد، می‏چرخد و بدین ترتیب رفتار جست‏وجوی مراقبت‏ نوزاد با پاسخ‏دهی منظم تصویر مادرانه شکل می‏گیرد. در واقع‏ این رفتار جست‏وجوی مراقبت نوزاد است که دلبستگی نامیده‏ می‏شود(رستمی و همکاران، 1388). رابطه بین پنج عامل اصلی شخصیت و سبک‏های دلبستگی از زاویه‏ای دیگر نیز قابل‏ بررسی است. در یک سری مطالعه، بوش و همکاران(1986)نشان دادند که‏ بسیاری از سازه‏های شخصیتی می‏توانند به ترکیبی از پنج بعد اصلی کاهش پیدا کنند. این‏ مسئله چالشی را پیش روی مقیاس‌های مربوط به تفاوت های فردی قرار می‏دهد. چنین‏ مقیاس‌هایی باید در صورت امکان در نقشه‏ای که به‌وسیله پنج عامل اصلی ایجاد شده است قرار گیرند(شیپور و برنان‏12، 1992). بنابراین اگر سبک دلبستگی را به عنوان یک سازه تفاوت‏ فردی در نظر بگیریم این فرض مطرح می‏شود که سبک‏های دلبستگی مثل سایر سازه‏های‏ تفاوت های فردی واریانس مشترکی را با ابعاد پنج عامل اصلی شخصیت داشته باشد(بشارت و همکاران، 1385). 1-2- بیان مساله کانون اصلی فشارهای حاصل از اعتیاد مردان متاهل، همسر و فرزندان آن ها هستند. همسران افراد معتاد برای مبارزه با اعتیاد شوهر از راهبردهای مقابله ای گوناگون مانند اجتناب شناختی، تلاش برای فرار فکری از مشکل، مواجهه فعال با همسر، تهدید به ترک و یا طلاق استفاده می کنند(گل پرور و مولوی، 1380). در کنار عوامل مختلفی که عموماً برای طلاق عنوان شده‏ است، مثل؛اعتیاد، فقر، ندادن نفقه، زندانی بودن شوهر، داشتن زن‏های دیگر، عدم تفاهم اخلاقی و فرهنگی، اختلاف‏ سنی و فساد اخلاقی و غیره عامل دیگری نیز وجود دارد که‏ شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است و حتی می‏توان‏ گفت که اصلاً به آن توجهی نشده است و آن‏"سبک دلبستگی‏ زوجین‏"می‏باشد. وست وشلدون(1999)، فکر دلبستگی بزرگسالان را به‏ عنوان روابط دو به دویی تعریف می‏کند که همجواری با یک‏ شخص ویژه و ترجیح داده شده منجر به دست یافتن، یا حفظ شدن احساس ایمنی می‏گردد. بحث های فراوانی در خصوص‏ نقش دلبستگی در همسرگزینی وجود دارد. ممکن است بتوان‏ در همسرگزینی نقشی را برای دلبستگی در فرهنگ‏های غربی‏ که با روابط آزاد قبل از ازدواج مشخص می‏شوند-که به نوبه‌ی خود امکان ترک و قطع رابطه را برای هر دو طرف آسان‏تر می‏کند- در نظر گرفت؛زیرا این امر به افراد اجازه می‏دهد تا قبل از ازدواج شناخت بیشتری از همسر خود به دست آورند. اما مشکل‏ به‌توان برای دلبستگی نقش قابل توجهی را در همسرگزینی در فرهنگ‏هایی هم چون ایران که نسبت به روابط پیش از ازدواج‏ و ازدواج رویکرد متفاوتی دارند در نظر گرفت؛زیرا با توجه به‏ فرایند ازدواج در ایران واضح است که زوجین قبل از ازدواج زمان‏ و فرصت کافی برای شناخت کامل یکدیگر را ندارند تا به سبک دلبستگی یکدیگر آگاه شوند یا تحت تأثیر آن قرار گیرند. به‏ همین دلیل هم بسیار بعید است که همسر گزینی در زوج‏های‏ ایرانی، تحت تأثیر دلبستگی باشد؛در حالی که سبک دلبستگی‏ هر فرد موضوع قابل توجهی است که متأسفانه کمتر به آن توجه‏ شده و باعث جفت شدن زوج‏های ناایمن گردیده که روابط زناشویی را تحت تأثیر قرار می‏دهد و باعث سست شدن و از هم‏ گسستن آن می‏گردد(رستمی و همکاران، 1388). براساس مشاهدات و تحقیقات متعدد، سه سبک دلبستگی بزرگسالی را که ادامه کیفیت روابط کودکی است شناسایی شده است: سبک دلبستگی ایمن، سبک دلبستگی اجتنابی و سبک دلبستگی دوسوگرا(بشارت و همکاران، 1385). به باور گیرمن و رونی(1989)، همسران افراد معتاد تمایل دارند تا از سبک های مقابله ای متعددی استفاده کنند، ولی اجتناب رفتاری(اجتناب از روبه رو شدن با همسر، دور نگه داشتن کودکان از دید همسر) رایج ترین روش مقابله ای در بین همسران افراد معتاد بوده است. با رشد فزآینده آگاهی در حوزه روان‌شناسی و پیدایش گستره های نو، مفهوم سرسختی نیز به عنوان یکی از ویژگی های شخصیتی مورد توجه نظریه پردازان روان‌شناسی به ویژه روان‌شناسان مثبت گرا قرار گرفته است. در این چارچوب سرسختی به عنوان ترکیبی از نگرش ها و باورها تعریف می شود که به فرد انگیزه و جرات می دهد تا در مواجهه با موقعیت های فشارزا و دشوار کارهای سخت و راهبردی انجام دهد و برای سازگاری با آن شرایط سرسختانه فعالیت کند تا از میان رویدادهایی که می تواند به صورت بالقوه واجد پیامدهای فاجعه آمیز و ناخوشایند باشند راهی به سوی رشد و تعالی باز کند و فرصت هایی برای رشد فراهم آورد(مدی و همکاران، 2002). سرسختی روان‌شناختی دارای سه سازه شامل : تعهد، کنترل و مبارزه جویی می باشد. فردی که دارای خصوصیت تعهد است، فعالیت های زندگی را جالب، بااهمیت و معنی دار، می پندارد، چنین اعتقادی از فشارزا بودن وقایع، ‌می کاهد. مولفه های سرسختی در موقعیت های فشارزا، سبب خواهند شد که فرد ارزیابی تهدیدآمیزی از موقعیت نداشته باشد و از راهبردهای صحیح برای حل مساله استفاده نماید. مفهوم سرسختی، مفهومی بسیار مفید است که می تواند نشان دهد که فرد، حتی با داشتن یک زندگی دردناک مثل: ابتلا به ایدز، می تواند سلامت روان خود را حفظ نماید(وانس و همکاران، 2008). مدی و همکاران(2002)، نشان دادند افراد با سرسختی روان‌شناختی بالا در مقایسه با افراد سرسختی روان‌شناختی پایین مدیریت بهتری در شرایط فشارزا دارند و از استراتژی های مقابله ای مثبت تری استفاده می کنند. آن ها در این موقعیت ها، فعال تر و با تمرکز شناختی بالاتر، عمل می نمایند. افراد با سرسختی بالا در موقعیت های فشارزا بیشتر از روش های مقابله ای مساله مدار استفاده می نمایند و افراد با سرسختی پایین از روش های مقابله ای هیجان مدار استفاده می نمایند و سبک مقابله ای افراد سرسختی بالا در چنین موقعیت هایی کارآمدتر می باشد. حال قصد محقق در این پژوهش برآن است تا بداند سبک های دلبستگی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد مایل به طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد مایل به ادامه زندگی مشترک چه تفاوتی دارد و آیا کنترل سر سختی روان‌شناختی زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد تاثیری در تمایل به طلاق آن ها دارد یا نه؟ 1-3- ضرورت و اهمیت موضوع تحقیق کارشناسان و آسیب شناسان اجتماعی توجه به آمار طلاق‏ را بسیار جدی می‏دانند و معتقدند طلاق یک پدیده‌ی ناهنجار اجتماعی است که ظهور آن می‏تواند زمینه‏ساز عوامل دیگری‏ برای زن، مرد، فرزندان و در نهایت جامعه شود. از همین رو طلاق، پدیده کهنه ولی همیشه تازه است. براساس تحقیقات‏ انجام شده اعتیاد، بیکاری، ازدواج بدون برنامه و سطحی، اختلالات روحی، روانی، جنسی، ناباروری و عوامل اقتصادی از مهم‏ترین عوامل طلاق عنوان شده‏اند(رستمی و همکاران، 1388). مدیرکل ثبت احوال هرمزگان گفت:از ابتدای سال 1390 تا پایان آذرماه همان سال 624زوج در شهر بندرعباس طلاق گرفته اند که نسبت به مدت مشابه پارسال 6درصد افزایش یافته است. به گزارش جرون نیوز:غلامپور بمی در جریان ارائه گزارش به شورای شهر افزود:این بدان معناست که از هرهشت ازدواج یک مورد به طلاق می انجامد. این مسئول تصریح کرد:در شهری مانند خمیر وضعیت از این هم فاجعه بارتر است و از هرچهار ازدواج یک مورد به طلاق منجر می گردد. وی میانگین این شاخص در استان را یک طلاق در مقابل هر 12ازدواج اعلام و اضافه کرد: امسال 6مورد طلاق بانوان 10تا 14ساله نیز  به ثبت رسیده که در شهرهای بندرعباس، رودان و میناب بوده است. ثبت پنج ازدواج دختران زیر 10سال در استان که سه مورد آن در میناب بوده از دیگر مباحث طرح شده در این نشست بود. مدیرکل ثبت احوال هرمزگان اضافه کرد:بر اساس تجزیه و تحلیل آماری انجام شده 34درصد از کل طلاق ها در کمتر از سه سال از آغاز زندگی مشترک بوده 51درصد نیز در پنج سال اول زندگی مشترک روی داده است. غلامپور بمی اضافه کرد:23مورد طلاق نیز در زندگی های مشترک با سابقه بیش از 29سال انجام شده است(جرون نیوز، 1390). امروزه در جامعه رشد روزافزون گرایش به مواد مخدر در بین نوجوانان، جوانان و کودکان در حالی می باشد که در کشور ایران تدابیر بسیاری در این خصوص اندیشیده می شود و سالانه میلیاردها تومان برای جلوگیری از ورود مواد مخدر و ترک اعتیاد هزینه می گردد. نظر به ماهیت دلبستگی، پژوهش هایی که تا به امروز در مورد سبک‏های دلبستگی‏ انجام شده است روی متغیرهای رابطه‏ای مثل کیفیت روابط صمیمی و سبک دوست‏داشتن‏ متمرکز بوده است و خصیصه‏های شخصیتی به عنوان همبسته‏های سبک‏های دلبستگی‏ بزرگسالی کمتر مورد توجه قرار گرفته‏اند. اما چه‏ متغیرهای شخصیتی با سبک دلبستگی رابطه دارند؟شناسایی این متغیرها به درک بهتر دلبستگی کمک‏ می‏کند(بشارت و همکاران، 1385). تحقیقات نشان می دهد که منابع شخصی مثل، سرسختی روان‌شناختی، سبک دلبستگی در غلبه بر فشار روانی در استرس های واقعی زندگی موثر می باشد(نریا و همکاران، 2001). مولفه های سرسختی روان‌شناختی، سبب می شوند که افراد فشارزاهایی مثل تغییرات مثبت و منفی در زندگی را، عاملی در جهت رشد و بالندگی درنظر بگیرند و به همین سبب نسبت به کسانی که فاقد این ویژگی هستند، شرایط را کمتر فشارزا تلقی نمایند و کمتر دچار احساس درماندگی خواهند شد و فعالانه تر مسایل را حل می نمایند(عسکری همایی، 1388). حال با انجام پژوهش هایی در زمینه سبک های دلبستگی و کنترل سرسختی می توان سازگاری زنان دارای شوهر معتاد را سنجید و از این طریق راه هایی برای حل مشکل این قشر رنج دیده جامعه ارایه داد تا از این مهم این زن ها، شوهرانشان، فرزندان و خانواده هایشان، سازمان های برنامه ریز اوقات فراغت، مشاوران خانواده و در نهایت جامعه سود ببرند. 1-4- اهداف تحقیق 1-4-1- هدف کلی بررسی مقایسه ای سبک های دلبستگی و تمایل به طلاق با کنترل سر سختی روان‌شناختی بین زنان، دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد 1-4-2- اهداف جزیی 1- بررسی مقایسه بین سبک دلبستگی ایمن در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک 2- بررسی مقایسه بین سبک دلبستگی اجتنابگر در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک 3- بررسی مقایسه بین سبک دلبستگی دوسوگرا در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک 4- بررسی مقایسه بین سرسختی روان‌شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک 5- بررسی مقایسه بین سبک دلبستگی ایمن و کنترل سرسختی روان‌شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک 6- بررسی مقایسه بین سرسختی روان شناختی در سبک های دلبستگی زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق 1-5- سوالات تحقیق 1- آیا بین سبک دلبستگی ایمن در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد؟ 2-آیا بین سبک دلبستگی اجتنابگر در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد؟ 3- آیا بین سبک دلبستگی دوسوگرا در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد؟ 4- آیا بین سرسختی روان‌شناختی و مولفه های آن در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد؟ 5- آیا بین سبک دلبستگی ایمن و کنترل سرسختی روان‌شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد؟ 6- آیا بین سرسختی روان شناختی در سبک های دلبستگی زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت وجود دارد؟ 1-6- فرضیه های تحقیق 1- بین سبک دلبستگی ایمن در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد. 2-بین سبک دلبستگی اجتنابگر در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد. 3- بین سبک دلبستگی دوسوگرا در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد. 4- بین سرسختی روان‌شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد. 5- بین سبک دلبستگی ایمن و کنترل سرسختی روان‌شناختی در زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد متقاضی طلاق با زنان دارای شوهر به اختلال مصرف مواد خواهان ادامه زندگی مشترک تفاوت وجود دارد. 6- بین سرسختی روان شناختی در سبک های دلبستگی زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال های مصرف مواد خواهان ادامه زندگی با زنان دارای شوهر مبتلا به اختلال مصرف متقاضی طلاق تفاوت وجود دارد . 1-7- تعریف واژه ها و اصطلاحات تحقیق 1-7-1- تعاریف مفهومی سبک های دلبستگی: به طور کلی دلبستگی به معنی پیوند عاطفی بین مردم بوده و مردم برای ارضای عاطفی بر هم تکیه می کنند. در روان‌شناسی رشد، پیوند هیجانی که بین کودک شیرخوار و مادر یا یک شخص بالغ دیگر پدید می آيد، به گونه ای که کودک موقع ناراحتی به آن ها پناه می برد، از آن ها نمی ترسند و با وجود این مراقب ها در حضور بیگانگان، اضطراب و جدایی را نشان نمی دهد. بنابراین، دلبستگی را می توان یک الگوی رفتاری خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع برای رشد سالم اهمیت حیاتی دارد و زمان دلبستگی مطلوب بوجود می آید که در سال اول زندگی کیفیتی متقابل و خوشایند بین کودک و مادر(یا نگهدارنده ) شکل گرفته باشد رابطه ای گرم، صمیمانه و پایا که برای هر دو رضایت بخش و مایه خوشی است(پورافکاری، 1376). هزن و شیور(1987)، بر پایه کار اندازه گیری کیفیت دلبستگی در موقعیت ناآشنای آینس ورث برای شیرخواران، در دلبستگی بزرگسال نیز، سه سبک دلبستگی را معرفی نمودند که شامل ئلبستگی ایمن، ناایمن اجتنابگر، ناایمن مضطرب – دوسوگرا می شود. افراد ایمن، تجارب عشقشان را شاد، دوستانه و همراه با اعتماد توصیف می کنند. آن ها بر موضوع پذیرش شریکشان بدون توجه به هر گونه اشتباه تاکید دارند و روابطشان متمایل به هر چه گسترده تر شدن است. افراد مضطرب – دوسوگرا، عشق را به عناوین زیر تجربه می کنند : وسواسی، تمایل برای دو جانبه بودن، هیجان های زیاد و کم، جذابیت جنسی افراطی و حسادت. در ضمن آن ها نگران هستند که شریکشان واقعاً به آن ها عشق نداشته باشند یا شاید آن ها را ترک کنند. افراد اجتنابگر بطور معمولی از صمیمیت، افراط و تفریط های هیجانی، و حسادت می ترسیدند. آن ها باور داشتند که برای شاد بودن نیازی به عشق نیست(آیزنک و فلاناگان، 2001). کنترل سرسختی: کوباسا(1979)، سرسختی را یک ویژگی شخصیتی می داند که در مواجه با حوادث فشارزای زندگی، به عنوان یک منبع مقاومت و سپر محافظ عمل می کند. او با استفاده از نظریه های وجودی در شخصیت، سرسختی را ترکیبی از باورها در مورد خویش و جهان تعریف می کند که از سه مولفه تعهد، کنترل و مبارزه جویی تشکیل شده و در عین حال، یک ساختار واحد است که از عمل یک پارچه هماهنگ این سه مولفه مرتبط باا هم سرچشمه می گیرد(حمید، 1386). 1-7-2- تعاریف عملیاتی سبک های دلبستگی: در این پژوهش منظور از سبک های دلبستگی امتیازی است که فرد در آزمون سبک های دلبستگی بزرگسال هزن و شیور کسب می کند. کنترل سرسختی: در این پژوهش منظور از سرسختی امتیازی است که فرد در پرسش نامه سرسختی اهواز کسب می کند. فصل دوم پیشینه‌ی تحقیق 2-1- پیشینه نظری 2-1-1- سبک های دلبستگی تعریف در ادبیات دلبستگی، واژه سبک(که به طور ضمنی نمایانگر ویژگی های فردی است)غالباً با اصطلاح راهبرد مترادف است، البته سروف(1996) دراین میان اصطلاح سومی نیز تحت عنوان اشکال درگیری رفتاری بیان می کند که بر ماهیت میان فردی این مفهوم بیشتر تأکید دارد. مفهوم دلبستگی به گونه های متفاوتی تعریف شده است اما چیزی که در همه این تعاریف مشترک می باشد، این است که دلبستگی عنصر اساسی تحول طبیعی انسان به شمار می رود(جهان بخش، 1389). دلبستگی دلبستگی یک رابطه هیجانی خاص است که مستلزم تبادل لذت، مراقبت و آسایش می‌باشد. ریشه پژوهش ها در زمینه دلبستگی به نظریه فروید(1948) درباره عشق باز می‌گردد امّا غالباً از پژوهش گر دیگری به نام پدر نظریه دلبستگی نام برده می‌شود. جان باولبی پژوهش های گسترده‌ای درباره مفهوم دلبستگی به عمل آورد. او دلبستگی را چنین توصیف کرده است: «ارتباط و پیوند روانی پایدار بین دو انسان»(باولبی، 1969). باولبی با این دیدگاه روان کاوانه موافق بود که تجربیات اولیه کودکی، تاثیر مهمی بر رشد و رفتارهای بعدی در زندگی دارد. به عقیده او، سبک های دلبستگی اولیه ما در دوران کودکی و از طریق رابطه کودک / پرستار شکل می‌گیرد. باولبی هم چنین عقیده داشت که دلبستگی دارای مولفه‌ای تکامل یابنده است و به بقای انسان کمک می‌کند. «گرایش به ایجاد پیوندهای عاطفی قوی به افراد به خصوص، یک مؤلفه اصلی طبیعت انسان است. »(پورافکاری، 1376). در خلال دهه 1970، مری اینثورث کارهای قبلی باولبی را توسعه بخشید. او مطالعه خود را «وضعیت عجیب» نامید. در این مطالعه، کودکان بین 12 تا 18 ماهه زیر نظر قرار گرفتند و واکنش آن ها به وضعیتی که مدّت کوتاهی تنها مانده و سپس به آغوش مادرشان بازمی‌گشتند، مورد بررسی قرار گرفت(اینثورث، 1978). بر پایه این مطالعات، اینثورث چنین نتیجه‌گیری کرد که سه سبک عمده دلبستگی وجود دارد: دلبستگی مطمئن، دلبستگی دوسوگرا-نامطمئن و دلبستگی اجتنابی-نامطمئن. بعداً در سال 1986 دو پژوهش گر دیگر به نام‌های مِین و سولومن، سبک چهارمی را نیز به نام دلبستگی سازمان نیافته-نامطمئن به سه سبک قبلی افزودند. پژوهش های متعدد بعدی، نتیجه‌گیری‌های اینثورث را تأیید کرده و مشخص نموده‌اند که سبک های دلبستگی اولیه بر روی رفتارهای بعدی در زندگی تاثیر گذارند. سبک های دلبستگی به طور کلی دلبستگی به معنی پیوند عاظفی بین مردم بوده و مردم برای ارضای عاطفی بر هم تکیه می کنند. در روان‌شناسی رشد، پیوند هیجانی که بین کودک شیرخوار و مادر یا یک شخص بالغ دیگر پدید می آيد، به گونه ای که کودک موقع ناراحتی به آن ها پناه می برد، از آن ها نمی ترسند و با وجود این مراقب ها در حضور بیگانگان، اضطراب و جدایی را نشان نمی دهد. بنابراین، دلبستگی را می توان یک الگوی رفتاری خاص در نظر گرفت که در اکثر جوامع برای رشد سالم اهمیت حیاتی دارد و زمان دلبستگی مطلوب بوجود می آید که در سال اول زندگی کیفیتی متقابل و خوشایند بین کودک و مادر(یا نگهدارنده ) شکل گرفته باشد رابطه ای گرم، صمیمانه و پایا که برای هر دو رضایت بخش و مایه خوشی است(پورافکاری، 1376). هزن و شیور 1987 بر پایه کار اندازه گیری کیفیت دلبستگی در موقعیت ناآشنای آینس ورث برای شیرخواران، در دلبستگی بزرگسال نیز، سه سبک دلبستگی را معرفی نمودند که شامل ئلبستگی ایمن، ناایمن اجتناب گر، ناایمن مضطرب – دوسوگرا می شود. افراد ایمن، تجارب عشقشان را شاد، دوستانه و همراه با اعتماد توصیف می کنند. آن ها بر موضوع پذیرش شریکشان بدون توجه به هر گونه اشتباه تاکید دارند و روابطشان متمایل به هر چه گسترده تر شدن است. افراد مضطرب – دوسوگرا، عشق را به عناوین زیر تجربه می کنند : وسواسی، تمایل برای دو جانبه بودن، هیجان های زیاد و کم، جذابیت جنسی افراطی و حسادت. در ضمن آن ها نگران هستند که شریکشان واقعاً به آن ها عشق نداشته باشند یا شاید آن ها را ترک کنند. افراد اجتناب گر به طور معمولی از صمیمیت، افراط و تفریط های هیجانی، و حسادت می ترسیدند. آن ها باور داشتند که برای شاد بودن نیازی به عشق نیست(پورافکاری، 1376). سبک ایمن کودکانی که دلبستگی مطمئن دارند، به هنگام جدا شدن از پرستار یا مراقب، چندان احساس ناراحتی نمی‌کنند. این کودکان به هنگام ترس، برای کسب آرامش و آسایش به والدین یا پرستار روی می‌آورند. این کودکان هرگونه تماسی که از سوی والد برقرار شود را با آغوش باز می‌پذیرند و با رفتار مثبت به آن واکنش نشان می‌دهند. این کودکان با وجودی که از غیبت والدین خیلی احساس ناراحتی نمی‌کنند اما آن ها را به وضوح بر بیگانگان ترجیح می‌دهند. والدین این کودکان معمولاً تمایل بیشتری برای بازی با کودکانشان دارند. به علاوه، این والدین به سرعت به نیازهای کودکانشان واکنش نشان می‌دهند و به طور کلّی نسبت به والدین کودکانی که دلبستگی نامطمئن دارند، به فرزندانشان پاسخ گوترند. افراد دارای این سبک ارتباط با دیگران برایشان آسان است و از اینکه به دیگران تکیه کنند و نیز اجازه دهند که دیگران به آن ها تکیه کنند احساس راحتی می کنند. این افراد از اینکه دیگران آن ها را ترک کنند و یا خیلی به آن ها تزدیک شوند احساس نگرانی نمی کنند(مظاهری، 1379). سبک اجتنابی کودکانی که سبک دلبستگی اجتنابی دارند از والدین و پرستاران دوری می‌کنند. این اجتناب غالباً پس از یک دوره غیبت ابراز می‌شود. این کودکان ممکن است توجه والدین را رد نکنند امّا نه در جستجوی جلب توجه آن ها بر می‌آیند و نه کسب آرامش و آسایش از ارتباط با آن ها می‌کنند. این کودکان بین والدین خود و یک فرد کاملاً غریبه ترجیحی قایل نمی‌شوند. افراد دارای این سبک از اینکه به دیگران نزدیک شوند احساس ناراحتی کرده و نمی توانند به طور کامل به دیگران اعتماد کنند. برای این افراد مشکل است که به دیگران تکیه کنند و وقتی می بینند که کسی می خواهد خیلی به آن ها نزدیک شود عصبی شده و احساس می کنند که دیگران اغلب بیشتر از حدی که آنان احساس راحتی می کنند با آن ها صمیمی هستند(مظاهری، 1379). سبک دو سوگرا کودکانی با دلبستگی دوسوگرا به شدّت نسبت به بیگانگان مشکوک هستند. این کودکان به هنگام جدا شدن از والد یا پرستار، ناراحتی زیادی نشان می‌دهند امّا با بازگشت آن ها نیز به نظر نمی‌رسد که آرامش یافته‌اند. در بعضی موارد، کودک ممکن است والدین را طرد کند و به سراغ آن ها نرود و یا به طور آشکار به آن ها پرخاش کند. بر طبق مطالعات و پژوهش های کاسیدی و برلین(1994)، دلبستگی دوسوگرا نسبتاً غیر متداول است و تنها در 7 تا 15 درصد کودکان وجود دارد. کاسیدی و برلین در مورد مطالبی که درباره دلبستگی دوسوگرا نوشته شده است نیز دریافتند که پژوهش های مشاهده‌ای همگی دلبستگی دوسوگرا- نامطمئن را با در دسترس نبودن مادر به قدر کافی مرتبط دانسته‌اند. این کودکان به تدریج که بزرگتر شده‌اند، معلمانشان آن ها را وابسته و متکی به دیگران توصیف کرده‌اند. افراد دارای این سبک کسانی هستند که احساس می کنند دیگران مایل نیستند آنقدر که آن ها دوست دارند با آنان رابطه نزدیک داشته باشند. آن ها اغلب نگران هستند که همسرشان واقعا آن ها را دوست نداشته باشد. آن ها مایلند که با بعضی افراد کاملا یکی شوند ولی این خواسته بعضی اوقات باعث ناراحتی و دوری مردم از آن ها می شود(مظاهری، 1379). نظریه روان کاوی زیگموند فروید روان کاو اتریشی روابط کودک با والدین خود را براساس این فرض بنا کرد که غرایز زیستی کودکی که به دنیا می آید باید ارضا» شوند. مثلا در زمان شیر خوارگی هر چیزی که مربوط به غذا خوردن و به طور کلی دهان کودک باشد مورد توجه قرار می گیرد و یا در حدود دو سالگی فعالیت های مربوط به عمل دفع سرچشمه توجه و لذت او است. هنگامی که از کودکان مراقبت می شود و نیازهایشان بر آورده می گردد توجهشان بر شخصی که این نیازها را تامین می کند معطوف می شود. بنابراین کنش متقابل بین کودک و والدین در خصوص ارضا» نیازها از اهمیت بسیاری برخوردار می باشد. در این دیدگاه فنیکل هم چنین معتقد است که مادر اولین شیی است که هر فردی با آن رابطه برقرار می کند. از این رو، مادر اولین پایگاه شکل گیری تصورها و باورهای کودک در مورد پیرامونش است. در این دیدگاه، والدین و کودک هر کدام بخشی از یک سیستم پیچیده و پویا به حساب می آیند و دارای تاثیر متقابل هستند. مادر و کودک با هم رابطه زیستی - روانی دارند(مظاهری، 1379). نظریه کردار شناسی این موضوع که نوزاد انسان به هنگام تولد آمادگی بروز رفتارهایی را دارد که باعث می شود اطرافیان به او توجه کرده، از او مراقبت کنند و در کنارش بمانند، توجه یک روان پزشک انگلیسی به نام جان بالبی را به سوی خود جلب نمود. این رفتار ها شامل گریه کردن، خندیدن و سینه خیز رفتن است. به عقیده بالبی(1950)، کردارشناس علاقه مند به روان کاوی، پایه های زیستی رفتارهای دلبستگی در صورتی که از دیدگاه تکاملی مطالعه شود، آسان تر قابل درک خواهد بود. بنابراین بالبی معتقد است که بچه انسان به طور زیستی تعدادی الگوهای رفتاری دارد که آماده اند تا بر اثر مکانیسم های آزاد سازی محیط فعال شوند. کودک خود را به کسی که دوست دارد نزدیک می کند، از او آویزان می شود و نشانه هایی چون لبخند، گریه و فریاد به او ابراز می کند. با این اعمال کودک نشان می دهد که برخی اشخاص برای اومهم هستند و آن ها را خوب ارزیابی می کند. بدین ترتیب، تماس بدنی نزدیک مخصوصا بغل گرفتن، نوازش کردن و تکان دادن می تواند کودک نگران و هیجان زده را آرام کند. برطبق نظر بالبی، نتیجه کنش متقابل بین مادر و کودک به وجود آمدن نوعی دلبستگی عاطفی بین آن دو است. این مفهوم دلبستگی که اینس ورث و همکارانش درباره آن تحقیقاتی کرده اند ارتباط عاطفی با مادر است که سبب می شود کودک دنبال آسایش حاصل از وجود مادر باشد به خصوص هنگامی که احساس ترس و عدم اصمینان می کند. نظریه دلبستگی ابتکار جان بالبی، در دهه، ۱۹۵۰ پس از گذشت دو نسل مرجع اصلی نظریه پردازی و آزمایشگری در روان‌شناسی تحولی محسوب می شود، به طوری که بسیاری از پیشرفت های روان پزشکی اجتماعی از این نظریه تاثیر پذیرفته اند(مظاهری، 1379). نظریه یادگیری اجتماعی برخلاف بالبی که ریشه رفتارهای دلبستگی را به مکانیسم های ذاتی نسبت می دهد، نظریه پردازان یادگیری، دلبستگی را محصول فرآیند اجتماعی شدن می دانند. به عقیده این روان‌شناسان از جمله سیرز(1961)، جی ویرتز(1970)، بی جو(1978) و بایر(1995)در ابتدای کار، مادر چیز خاصی برای کودک عرضه نمی کند اما بتدریج که مادر کودک را شیر می دهد، گرم می کند، بغل می گیرد، ویژگی های پاداش دادن را یاد می گیرد. نظریه پردازان یادگیری اجتماعی فرض را براین دارند که شدت وابستگی کودک به مادر بستگی دارد به این که مادر تا چه حد نیازهای کودک را تامین کند. یعنی مادر تا چه اندازه وجودش با لذت وکاهش درد و ناراحتی همراه است. این نظریه پردازان هم چنین براین واقعیت تاکید دارند که فرآیند دلبستگی یک راه دو طرفه است و به رابطه رضایت بخش متقابل و تقویت های دو جانبه وابسته است. مادر رضایت خود را در پایان دادن به فریادهای بچه پیدا می کند و در نتیجه خود را نیز آرام می کند. کودک با لبخند و بغبغو کردن ها‌ی خود به کسانی که او را آرام می کنند، پاداش می دهد(مظاهری، 1379). نظریه بوم نگری در دیدگاه بوم نگری تلاش می شود تا انسان در متن محیط زندگی اش مورد مطالعه قرار گیرد. ویگوتسکی(1980) عقیده داشت کارکردهای عالی ذهنی در کودکان از راه تعامل با والدین، معلمان و دیگر افراد مهم در محیط رشد می کند. برهمین اساس، اهمیت دیدگاه بوم نگری و رویکرد پیروان این دیدگاه به تعامل والدین فرزند به طور فزاینده ای مورد توجه قرار گرفته است(مظاهری، 1379). نظریه روان‌شناسی شناختی در دیدگاه روان‌شناسی شناختی نیز والدین پایگاه شکل گیری و تحول فرآیندهای روان‌شناختی کودک به شمار می آیند. بل(1989) موفق شده بود تا پایداری شی و پایداری شخص را مورد آزمایش قرار دهد. نتایج پژوهش او نشان داد که ۷۰ درصد از آزمودنی ها در پایداری شخص نمره هایی، بهتر از پایداری شی به دست می آورد. بل معتقد است پایداری شخص از احساس امنیت و دلبستگی کودک به مادر ناشی می شود. در همین پژوهش او دریافت که بین امنیت و دلبستگی و پایداری شخص در کودک رابطه معنی دار وجود دارد. بل اظهار می کند که پایداری شخص بسیار تحت تاثیر رفتار مادری است در حالی که پایداری شی چنین وضعیتی ندارد. هم چنان که کودکان بزرگ می شوند، تمایل پیدا می کنند که پیوند عاطفی را با والدی که به او دلبستگی دارند حفظ کنند، در نتیجه توانایی پذیرش رفتارهایی را که با ارزش های والد محبوبشان مطابقت دارد پیدا می کنند. از آن جا که بیشتر موارد والدین رفتارهای انطباقی را تشویق می کنند یعنی رفتارهایی که به کودک کمک می کند تا با جامعه کنار بیاید- دلبستگی معمولا به نفع کودکان است ولی اگر رفتاری را تشویق کنند که ناسازگار است، در این صورت کودکی که به والدینش دلبستگی دارد و می خواهد مطابق میل آنان رفتار کند، از این دلبستگی اش سودی نخواهد برد. تحقیقی که توسط واترز وهمکاران انجام شده است، محققین موفق به یافتن ۵۰ جوان(۲۰ تا ۲۲ساله) شدند که در دوران کودکی در موقعیت ناآشنا مورد مطالعه قرار گرفته بودند. نتایج این تحقیق حاکی از این بود که : ـ روابط کودک، نمونه اصلی برای روابط عشقی این آزمونی ها بود. ـ کیفیت مراقبت مادرانه در این گروه گرایش داشت که نسبتا ثابت باقی بماند. ـ وقتی الگوهای موثر ایجاد شدند. گرایش به حفظ خود دارند. به رغم بیست سال فاصله بین این دو ارزیابی ۳۱، نفر از ۵۰ نفر سبک دلبستگی شان همان سبک دوران کودکی شان بود. تغییر سبک دلبستگی بسیاری از آزمودنی ها احتمالا ناشی از تجربیات آنان بود. مهمترین این تجربیات عبارت بودند از : از دست دادن یکی از والدین، ابتلای والدین یا خود آن ها به بیماری های دشوار، ابتلای والدین به بیماری های روان گسسته وار و مورد سو استفاده بدنی یا جنسی قرار گرفتن. آزمودنی هایی که هیچ یک از این موارد را تجربه نکرده بودند. با احتمال بیشتری الگوی دلبستگی کودکی و بزرگسالی شان همسان بود. اگر چه ممکن است عدم همسانی به مسایل و محدودیت های اعتبار و رویی اندازه گیری نسبت داده شود ولی به نظر می رسد که تجارب دوران کودکی و پس از آن، نقش مهمی را در ایمنی یا ناایمنی دلبستگی در بزرگسالی ایفا می کنند. کارن هورنای(1990) پس از سال ها مطالعه و بررسی به این نتیجه رسید که انگیزه اصلی رفتار انسان، احساس امنیت است. به باور او، اگر فرد در رابطه با اجتماع به خصوص کودک در رابطه با خانواده، احساس امنیت خود را از دست بدهد دچار اضطراب اساسی می شود. از نظر هورنای، عواملی که از طرف جامعه و به خصوص خانواده، در کودک احساس ناامنی ایجاد کند عبارتند از : تسلط زیاد، بی تفاوتی، رفتار بی ثبات، عدم احترام برای احتیاجات کودک، توجه و محبت بیش از حد، عدم گرمی و صمیمیت کافی، تبعیض، محافظت شدید. واگذاری مسئولیت زیاد یا عدم آن، پرخاشگری و خشونت برای کسب احساس امنیت. کودک در مقابل این عوامل، روش های مختلفی از خود نشان می دهد و همان ها را فرا می گیرد. این رفتارها نوع شخصیت و منش او را تشکیل می دهند. بنابراین به اعتقاد اینس ورث و همکارانش همه کودکان بهنجار احساس دلبستگی پیدا میکنند ودلبستگی شدید شالوده رشد عاطفی و اجتماعی سالم در دوران بزرگسالی را پی ریزی می کند. برای مثال، انتظار می رود که کودکانی که دلبستگی شدید به مادرانشان دارند، در آینده از لحاظ اجتماعی برون گرا باشند، به محیط اطرافشان توجه نشان داده و بخواهند که در اطراف خود کاوش کرده و به توانند با ناراحتی مقابله کنند. بنابر نظر محققان افراد دارای دلبستگی ایمن از ویژگی هایی برخوردارند: اعتماد به خود و اعتماد به دیگران دو ویژگی اصلی افراد ایمن محسوب می شود. اعتماد به خود به عنوان یکی از مبانی درون روانی فردی که دارای دلبستگی ایمن می باشد به فرد این توانایی را می دهد که در روابط بین شخصی با مهارت، اطمینان و آرامش بیشتر به تعامل بپردازد. اعتماد فرد ایمن به دیگران، به عنوان جز» مکمل اعتماد به خود نیز وی را در جلب کمک دیگران یاری می رساند. به نظر این محققین، برخورداری از توان اکتشاف گری و جوارجویی، دو ویژگی دیگر این افراد می باشد. به این معنی که توان اکتشاف گری، انعطاف پذیری و جسارت لازم را در روابط بین شخصی، آزمونگری و تجربه آموزشی در اختیار فرد ایمن قرار می دهد. مهارت های حل مساله در این افراد محصول کنش بهنجار اکتشاف گری است. جوراجویی نیز به منزله یکی از نیازهای فرد ایمن که پیوسته در جستجو ارضا» می باشد، به کمک بازخوردهای مثبت و دو سویه پس از روابط با دیگران و در کناراکتشاف گری به مهارت های فرد می افزاید. هم چنین بنابر نتایج پژوهش ها، دلبستگی ایمن با ویژگی های ارتباطی مثبت صمیمیت و خرسندی، مرتبط است. به عکس تاثیرات مثبت دلبستگی، بررسی ها عنوان می کنند که دو مشخصه اصلی افراد ناایمن اجتنابی و دو سوگرا است. فقدان اعتماد به خود با تحلیل بنیادهای درون روانی، توان رویارویی با موفقیت های استرس زا را کاهش داده و درماندگی روان‌شناختی را بر فرد ناایمن تحمیل می کند. این پریشانی و درماندگی که به نوبه خود برحسب تجربه های نامطلوب به احساسات حقارت و اضطراب شخص دامن می زند، ناتوانی وی را در ایجا روابط بین شخصی سالم توجیه میکند. فقدان اعتماد به دیگران نیز با تخریب زمینه های بین شخصی، فرصت های یاری طلبی و جلب همدردی دیگران را از بین می برد. تاثیرات عمیق سبک دلبستگی در دو گستره درون شخصی وبین شخصی بار دیگر نقش بنیادین و پویای کیفیت پیوند های عاطفی نخستین بین کودک و مادر را در شکل گیری استقرار و تداوم اعتماد اساسی، جوراجویی، اکتشاف گری، تجربه آموزی و قدرت مواجهه و حل مساله برجسته می سازند(منصور و دادستان، 1376). این هیجان است که رفتارهای دلبسته گونه را سامان می دهد و فرد را برای پاسخدهی به دیگران برانگیخته و جهت دهی می کند، بالبی(1980)خاطرنشان کرده است که این پاسخ ها در برگیرنده محتوای شناختی بازنمایی هایی است که افراد از خود و دیگران در ذهن دارند(جهانبخش، 1389ص84). زمانی که فرد مورد تهدید قرار میگیرند(خواه از طریق رویدادهای آشفته ساز، خواه به دنبال جنبه های اجتناب ناپذیر و آزار دهنده‌ی زندگی روزمره همچون بیماری وگاه به تأثیرپذیری از جریحه دار شدن رشته های ایمن دلبستگی)، نیازهای دلبستگی با هدف کسب ایمنی و تجربه آسودگی، برجسته تر و الزام آورتر می شوند و رفتارهای دلبسته گونه مانند مجاورت طلبی فعال می گردند(جهانبخش، 1389ص80). زنان دلبسته اجتنابی هنگام ورود به تعارض با موقعیت ناآشنا مضطرب هستند اما هنگام ترک یا گریز از موقعیت ناخوشایند سریعاً آرام می شوند. افراد با سبک دلبستگی ایمن در حل تعارضات خود، رویکرد حل مساله را بیشتر به کار می گیرند و افراد با سبک دلبستگی ناایمن عموماً از راهبردهای اجتنابی استفاده می کنند وبه گونه ای تلاش می کنند تااز خود محافظت و آسیب پذیری هایشان را مخفی نمایند(شی، 2003). تجربه ناامنی در رابطه دلبستگی با مشخصه های بی اعتمادی، آسیب پذیری حساسیت ومشکلات ارتباطی همبستگی دارد(بشارت، 1386). افراد با سبک دلبستگی ایمن ضمن تأیید موقعیت استرس زا به راحتی از سایرین کمک می گیرند و نشان برجسته سبک دلبستگی دو سوگراها، حساسیت بیش از حدنسبت به نگاره های دلبسته و عواطف منفی است بطوریکه مانع خود پیروی این افراد میشود(کوباک و همکاران، 1988). تنظیم تجربه های هیجانی و عاطفی در روابط میان فردی، یکی از ابتدایی ترین کارکردهای دلبستگی است(توربرگ و همکاران، 2005)بررسی توربرگ و همکارانش(2005)، نشان داد افراد ایمن هنگام مواجهه با استرس های هیجانی به جستجوی حمایت اجتماعی و گرفتن کمک می روند و افراد ناایمن برای خود تنظیم گری عاطفی به روش های ناکارآمد پناه می برند. سبک دلبستگی فردی، تعیین کننده باورها، اداراکات، راهبردهاو نیز در آمیخته با هیجاناتی خاص خواهد بود و از آنجا که نیاز انسان به امنیت، حمایت و تماس با پیکره‌ی دلبستگی، نیازی فطری قلمداد شده است، به مرحله ای خاص محدود نمی شود و در زندگی با یک همسر نیز حضوری فعال خواهد داشت(جهانبخش، 1389ص3) همانطور که فینی(2002)کشف کرد، رضایت زناشویی با دو عامل سبک دلبستگی ایمن و فراوانی رفتارهای مثبت از سوی همسر همبسته است(جهانبخش، 1389، ص35). 2-1-2- کنترل سرسختی با گسترش توجه به موضوع تنیدگی در روان شناسی، کوباسا بر مینای نظر سلیه این فرضیه را بررسی کرد که اسخاصی که درجه بالایی از فشار روانی را بدون بیماری تجربه می کنند، ساختار شخصیتی متفاوتی از افرادی دارند که در شرایط فشارزا بیمار می شوند. کوباسا(1979)، در این مطالعه نشان داد که این تمایز شخصیتی در ساختاری به نام سخت رویی منعکس است. وی با استفاده از تئوری های اگزیستانسالیستی در شخصیت، سخت رویی(سرسختی روانشناختی) را ترکیبی از باورها در مورد خویشتن و جهان تعریف می کند که از سه مولفه تعهد، کنترل و مبارزه جویی تشکیل شده است(عسکری و همایی، 1388). سرسختی روان شناختی مفهوم سرسختی، مفهومی بسیار مفید است که می تواند نشان دهد که فرد، حتی با داشتن یک زندگی دردناک مثل: ابتلا به ایدز، می تواند سلامت روان خود را حفظ کند(وانس، استراتزیک و ماستن، 2008). سرسختی مجموعه ای از بازخوردها و مهارت هایی است که شجاعت رویارویی با موقعیت های تنیدگی آور زندگی را به وجود می آورد(مدی، 2007 ). سرسختی نه تنها تنیدگی را کاهش می دهد بلکه به گسترش مهارت های مقابله ای نیز کمک می کند؛ مهارت هایی که برای افراد و سازمانها سودمندند(نعمت طاووسی و شریفی، 1390). بررسی های 25 سال گذشته این نکته را برجسته ساخته اند که سرسختی به عنوان مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی به افراد کمک می کند که موقعیت های تنیدگی زای حرفه ای را از مصایب بالقوه به فرصت هایی برای عملکرد، رهبری، مدیریت، ارتقای سلامت و رشد روانی تبدیل کنند(مدی، 2007 ). سرسختی از دو طریق از فرد در مقابل تنیدگی حمایت می کند: با تغییر دادن ادراک های فرد از تنیدگی و با بسیج کردن راهبردهای مقابله ای مؤثر(کوباسا، 1982، شارن و لسلی، 2003 ). در نتیجه، افراد سرسخت با ارزیابی مثبت تر و قابل کنترل تر، رویدادهای تنیدگی زا، بر انگیختگی فیزیولوژیکی ناشی از ارزیابی منفی رویدادها را تجربه نمی کنند. پژوهشگران نشان داده اند که انعطاف پذیری افراد سرسخت در برابر رویدادهای تنیدگی زا متأثر از شیوه های مقابله ای خاصی است که محصول توحید یافتگی مؤلفه های سرسختی است(نعمت طاووسی و شریفی، 1390). نظریه های سرسختی روان‌شناختی سرسختی روان‌شناختی یک ساختار شخصیتی است که توسط کوباسا(1979)، به عنوان یک عامل تعدیل کننده‌ی رابطه‌ی بین استرس و بیماری یا به عنوان یک سپر محافظ در برابر فشارهای زندگی معرفی شده است. او با استفاده از نظریه های وجودی، سرسختی را ترکیبی از باورها در مورد خود و جهان تعریف می کند که از سه مولفه تعهد، کنترل و مبارزه جویی تشکیل شده و در عین حال ساختار واحدی است که از عمل یک پارچه و هماهنگ این سه مولفه‌ی مرتبط با هم شکل می گیرد. تعهد احساس عمیق درآمیختگی با جنبه های گوناگون زندگی مانند خانواده، شغل، روابط بین فردی و... می باشد. فرد دارای تعهد ارزش، اهمیت، معنا و هدف مندی زندگی را دریافته است. احساس تعهد نقطه مقابل بیگانگی است(نعمت طاووسی و شریفی، 1390). مفهوم کنترل به این باور مربوط است که رویدادهای زندگی و پیامدهای آن ها قابل پیش بینی و کنترل هستند. فرد دارای احساس کنترل، به تلاش و عمل خود بیش از شانس اهمیت می دهد و بر این باور است که با تلاش خود می تواند آن چه را که در اطرافش روی می هد، تحت تاثیر قرار دهد. احساس کنترل نقطه مقابل ناناتوانی است. فرد ناتوان بر این باور است که رویدادهای زندگی با تلاش ها و عملکردهای او رابطه ای ندارند(کرمی و همکاران، 1388). کوباسا در تلاش برای رسیدن به عوامل مؤثر پاسخ در برابر استرس که تأثیر منفی وقایع استرس زا را کنترل می کند، به نکات ظریفی در کار سلیه (1956) اشاره می کند. واسطه های میانجی استرس و بیماری شامل آمادگی فیزیولوژیکی، تجربیات دوران اولیه کودکی، منابع اجتماعی و شخصیت (که در اینجا بر آن تأکید می شود) همگی مسؤل چیزی هستند که سلیه آن را شیوه مشخص برخورد هر فرد با وقایع استرس زای زندگی می نامد. کوباسا این نظریه را ارائه کرد که سرسختی روانشناختی مجموعه ای از ویژگی های شخصیتی است که در هنگام مواجه با وقایع استرس زای زندگی، به عنوان منبع مقاومت ایفای نقش می کند، امکان بروز علایم بیماری را کاهش می دهد و از تجربیات مفید و متفاوت دوران کودکی نشأت می گیرد(نعمت طاووسی و شریفی، 1390). شاخص های سرسختی از دیدگاه کوباسا فرد سرسخت کسی است که سه مشخصه عمومی دارد: الف) تعهد ب) کنترل ج) مبارزه جویی. تعهد یعنی اعتقاد به اهمیت، جالب بودن و معنی داری فعالیت های زندگی است. کوباسا معتقد است که تعهد، اساسی ترین عامل حفظ بهداشت است. مناسبات افراد متعهد با خودشان و با محیطشان متضمن فعال بودن و روی آوری است تا منفعل بودن و روی گردانی. کوباسا با استفاده از منبع کنترل راتر به مفهوم کنترل دست یافت. افراد منبع کنترل را بر اساس تجارب و یادگیری مرتبط با تقویت می آموزند. ویژگی شخصیتی کنترل شامل تمایل شخص به احساس و اقدام به نحوی که گویی در رویارویی با شرایط و مقتضیات گوناگون زندگی صاحب نفوذ و تسلط است، می باشد تا درمانده و وامانده. مبارزه جویی تعهد به عنوان سیستم اعتقادی است که تهدید ادراک شده ناشی از وقایع استرس زای زندگی را به حد اقل می رساند. یعنی این اعتقاد که در زندگی تغییر از ثبات عادی تر است و این که انتظار تغییر داشتن محرکی برای رشد است نه تهدیدی برای امنیت. افراد مبارزه جو تغییر را با آغوش باز می پذیرند و آن را نوعی چالش تلقی می کنند(رمضانی، 1387). ویژگی های سرسختی روانشناختی در مجموع ویژگی های سرسختی روانشناختی عبارتند از: 1-حس کنجکاوی قابل توجه. 2-تمایل به داشتن تجارب معنی دار. 3-اعتقاد به مؤثر بودن آنچه که مورد تصور ذهنی قرار گرفته است. 4-انتظار این که تغییر امری طبیعی است و هر محرک با اهمیت می تواند موجب رشد و پیشرفت گردد. 5-ابراز وجود، نیرومندی و پرانرژی بودن. 6-توانایی استقامت و مقاومت(شریفی و همکاران، 1384). پیامدهای سرسختی روانشناختی پیشایندها و پیامدهای خصوصیات شخصیتی سرسختی روانشناختی. آنتوفسکی (1979) معتقد است که احساس پیوستگی فرد (یعنی احساس اعتماد به محیط درونی و بیرونی که منجر به پیش بینی منطقی وقایع می شود) مهمترین پیشآمد مربوط به سرسختی روانشناختی است. یکی از پیآمدهای ویژگی سرسختی روانشناختی، حفظ سلامت در برابر وقایع استرس آور زندگی است(رمضانی، 1387). ساختار شخصیتی سرسختی روانشناختی سرسختی روانشناختی در کاهش خطر ابتلاء به بیماری و حوادث استرس زا در افزایش این خطر نقش مهمی دارد. مکانیزم مداخله ای سرسختی روانشناختی در ارتباط با استرس و بیماری مقابله تبدیلی رفتاری است که با راهبردهای خاص یک رویداد منفی را به رویدادهای مثبت تبدیل می کند و یا جنبه مخرب آن را کاهش می دهد. در مقابله واپس رونده، فرد از استرس یک مصیبت و فاجعه می سازد و به دلیل همین عدم غلبه ذهنی بر استرس] وجود آن انکار و فرار (مثل تفریح افراطی) از آن ترجیح داده می شود(شریفی و همکاران، 1384). ارتباط سرسختی روانشناختی با استرس و بیماری ارتباط سرسختی روانشناختی با استرس و بیماری (ویبه و ویلیامز، 1992). ویبه و ویلیامز مدل مفهومی ارتباط سرسختی روانشناختی با استرسورها و سلامتی را بر مبنای یک دیدگاه فیزیولوژیکی-روانی- اجتماعی ارائه کرده اند. بر اساس مدل ویبه و ویلیامز، تهدید آمیزی یک رویداد و پاسخ های مقابله ای بی ثمر عامل افزایش برانگیختگی فیزیولوژیکی هستند و برانگیختگی فیزیولوژیکی مکرر و طولانی نیز به فشار و اختلال در عملکرد سیستم ایمنی و در نهایت به بیماری منجر می شود، اما سرسختی روانشناختی با ایجاد تغییر در ارزیابی رویدادها و پاسخ هابی مقابله ای از برانگیختگی فیزیولوژیکی منفی و آسیب زا جلوگیری می کند. عوامل و همبسته های سرسختی روانشناختی طی چند سال اخیر سرسختی روانشناختی به عنوان یک ویژگی مفید و مثبت در حوزه آسیب شناسی روانی مورد بررسی گسترده ای قرار گرفته است. در کنار سرسختی روانشناخت، عوامل دیگری مانند حمایت اجتماعی، عزت نفس و خوشبینی می تواند نقش همسانی داشته باشد(شریفی و همکاران، 1384). عوامل سرسختی تا کنون هیچ گونه شواهدی مبنی بر نقش وراثت در ایجاد سرسختی روانشناختی افراد وجود ندارد. اما شواهدی حاکی از این است که والدین سرسخت، فرزندانی سرسخت نیز دارند. تبیین های احتمالی، الگو سازی، همانندسازی فرزندان با والدین و شیوه های فرزند پروری مناسب و صحیح می باشد(رمضانی، 1387). عوامل زیست شیمیایی افراد سرسخت نسبت به افراد غیر سرسخت، سیستم ایمنی قوی تر و ایموگلوبین بیشتر، واکنش پذیری فشار خون انقباضی بیشتر حین تکلیف تهدید آمیز و افزایش کمتری در انگیختگی سمپاتیک (یعنی تنش) در خلال شرایط ارزیابی تکلیف دارند(رمضانی، 1387). یادگیری افراد سرسخت، الگوهایی در پیش رو داشته اند که انها را در زمینه تعهد، کنترل و مبارزه جویی سرمشق قرار داده اند. از انجا که سرسختی روانشناختی را می توان یاد گرفت، احتمالاً افراد درر مواجهه یا وقایع، احساس کارآمدی و کنترل بر محیط را کسب کرده اند(شریفی و همکاران، 1384). همبسته های سرسختی روانشناختی: استرس: سرسختی روانشناختی به عنوان تعدیل کننده روابط بین اثرات منفی استرس، زندگی و سلامت روانی عمل می کند. ارزیابی شناختی؛ افراد دارای سرسختی روانشناختی پایین وقایع ایجاد کننده تغییر در زندگی را، در مقایسه با افراد سرسخت بالا، منفی تر و غیر قابل کنترل ارزیابی می کنند، شیوه اسنادی کلی و درونی برای وقایع منفی و اسنادهای خارجی و خاص برای وقایع مثبت دارند و ترجیح می دهند که از استراتژی سازگاری واپس رونده مثل ترک و انکار رفتار و شناختی که نه موقعیت را دگرگون و نه مشکل را حل می کند استفاده کنند و حتی ممکن است مشکل احساسی و ناسازگاری احساسی را افزایش دهند. افراد دارای سرسختی روانشناختی بالا حوادث و رویدادها را کمتر پردغدغه ارزیابی می کند و در توانایی شان برای سازگاری با آن خوشبین هستند، ترجیح می دهند که روی سازگاری تبدیلی فعالی تکیه کنند که استرس را به وسیله راهبردهای متمرکز بر مشکل به تجربه ای مثبت تبدیل می کند و در پاسخ به تکلیف تهدید آمیز اظهارات شخصی مثبت تری دارند. خودشکوفایی؛ افراد خودشکوفا دارای رسالت یا تمرکزی بر مشکلات بیرون خود می باشد (یعنی تعهد)، آنان نسبت به پیشامدها احساس کنترل می کنند، با هیجان به استقبال تغییر می روند و آن را چالش آور می یابند. تیپ شخصیتی A؛ سرسختی روانشناختی و تیپ شخصیتی A دو سازه مستقل هستند. تیپ شخصیتی A با آشفتگی روانشناختی ارتباط مثبت دارد و سرسختی روانشناختی در کاهش تهی شدگی و آشفتگی روانشناختی مؤثر است. سرسختی روانشناختی پایه ای در انگیزش درونی دارد، ولی تیپ شخصیتی A ریشه در انگیزش بیرونی دارد. شکایات جسمانی؛ همبستگی منفی معنی داری بین سرسختی روانشناختی با سازگاری روانشناختی با بیماری ها و شکایت های جسمانی وجود دارد. واکنش های فیزیولوژیک؛ افراد سرسخت واکنش های آسیب شناختی و فیزیولوژیکی کمتری (از قبیل فشار خون پایین تر، ضربان قلب معمولی در هنگام مواجهه با استرس ها و پاسخ الکتریکی پوست کمتر) نسبت به افراد غیر سرسخت نشان می دهند(رمضانی، 1387). آموزش سرسختی؛ از طریق آموزش می توان افراد را سرسخت نمود. آموزش مهارت های زندگی آموزش حل مسأله آموزش ایمن سازی در مقابل استرس آموزش خویشتنداری آموزش مهارت های زندگی آموزش حل مسأله آموزش ایمن سازی در مقابل استرس آموزش خویشتنداری(شریفی و همکاران، 1384). باور به تغییر، پویایی زندگی و دگرگونی و این نگرش که هر رویدادی لزوماً به معنای تهدیدی برای سلامت و امنیت انسان نیست، انعطاف پذیری شناختی و بردباری در برابر وقایع های سخت استرس زا و موقعیت های مبهم را به دنبال دارد(مدی و همکاران، 1996) افراد با سرسختی روان‌شناختی بالا در موقعیت های فشارزا بیشتر از سبک مقابله ای مسأله محور و افراد با سرسختی روان‌شناختی پایین از سبک هیجان محور استفاده می کنند(فیض و همکاران، 1380). همچنین تحقیقات نشان می دهد که منابع شخصی معمولاًمانند سرسختی روان‌شناختی و سبک دلبستگی در غلبه بر فشار روانی(هاماماوسولومون، 2006)و پیش بینی سلامت روان در استرس های واقعی زندگی (نریاو همکاران، 2001) موثر می باشد(عسکری و همانی، 1391). مولفه های سرسختی با به کارگیری راهبردهای سازگارانه تر مانند راهبردهای مسئله مدار و افزایش ادارک توانایی های خود در رویارویی با منبع استرس افزایش رضایت مندی از شغل، بهره وری بیشتر سازمان و در نهایت سلامت روان افراد می شوند. تفاوت های فردی در اثر بخشی روش های مقابله اوجود دارد. مثلاً به حالت سلامت با سطح انرژی فرد بستگی دارد. افرادی که سطوح بالایی از سرسختی(که باسا، 1979) را گزارش کرده اند راهبردی های مقابله ای موفق تری را نیز گزارش داده اند. افرار با سخت رویی بالا نسبت به افراد با سخت رویی پایین تر، از عادت های سالم تری پیروی می کنند. سرسختی روان‌شناختی و خودتاب آوری از جمله متغیر هایی هستند که می توانند تنیدگی و آثار نامطلوب آنها را تعدیل نمایند(جمهوری، 1380). تاب آوری به عنوان مفهوم مشابه سرسختی روانشناختی تاب‌آوری به زبان ساده عبارت است از تطابق مثبت در واکنش به شرايط ناگوار(والر). مفهوم تاب‌آوری از نظر تاریخی، سه موج را به همراه داشته است. موج اول بررسی تاب‌آوری، درپاسخ به این سوال که«چه ویژگی‌هایی، افرادی را که در مواجهه با عوامل خطر زا یا شرایط ناگوار موفق بیرون می‌آیند، به عنوان نقطه مقابل افرادی که در برابر این عوامل تسلیم می‌شوند، مشخص می‌کند؟ بیشتر ادبیات و منابع موجود تاب‌آوری، جستجویی برای توصیف کیفیت‌های تاب‌آورانه درونی و بیرونی است که به افراد کمک می‌کنند تا در پی بروز شرایط پرخطر و یا پس از عقب نشینی، بتوانند سازگار شده و یا کارکرد قبلی خود را باز یابند. کیفیت‌های تاب‌آور بودن، پیامدهای نخستین موج بررسی تاب‌آوری را بازنمایی می‌کنند(کاویانی، 1382). موج دوم بررسی تاب‌آوری، تلاشی برای پاسخ به این سوال که، کیفیت‌های تاب‌آوری، چگونه کسب می‌شوند؟فلچ(1997)اظهار نمود، کیفیت‌های تاب‌آور بودن از طریق قانون تخریب و انسجام مجدد کسب شده‌اند. موج سوم بررسی تاب‌آوری، منجر به مفهوم تاب‌آور بودن شد. موج سوم آشکار ساخت که در فرآیند انسجام مجدد از تخریب در زندگی برخی اشکال انرژی انگیزشی مورد نیاز است(سامانی و همکاران، 1386). رويكرد روان‌شناسي مثبت گرا، با توجه به استعدادها و توان‌مندي‌هاي انسان به جاي پرداختن به نابهنجاري‌ها واختلال‌ها، در سال‌هاي اخير مورد توجه روان‌شناسان قرار گرفته است. اين رويكرد، هدف نهايي خود را شناسايي سازه‌ها و شيوه‌هايي می‌داند كه بهزيستي و شادكامي انسان را به دنبال دارند. از اين رو عواملي كه سبب سازگاري هر چه بيشتر آدمي با نيازها و تهديد‌هاي زندگي گردند، بنيادي ترين سازه‌هاي مورد پژوهش اين رويكرد می‌باشند(سامانی و همکاران، 1386). تاب‌آوري ويژگي يا خصلتي نيست كه برخي داراي آن باشند و برخي آن‌را نداشته باشند، به بيان دقيق تر، تاب‌آوري بيان‌گر تعاملي بين انسان و محيط است. تاب‌آوري اشاره به ايستادگي در برابر خطر دارد اما يك پديده تدريجي است و انباشت خطر می‌تواند حتي تاب‌آورترين افراد را نيز مغلوب سازد. راتر خاطر‌نشان می‌کند كه تاب‌آوري نوعي تعامل با عامل خطر است يعني ماهيتي رو به رشد دارد كه از بيولوژي و تجارب اوليه زندگي منشاء می‌گيرد و عوامل محافظتي می‌توانند از طريق شيوه‌هاي مختلف در مراحل متفاوت رشد، عمل كنند. به عنوان مثال مراقبت‌هاي والدين در كودكي قوياً محافظت كننده است، اما در نوجواني يك چنين مراقبتي ممكن است مانع رشد سالم شود. تاب‌آوري آشكارا چيزي بيشتر از يك برآمد است. به باور ماستن(1984) هنگامي كه فاجعه از سر بگذرد و نيازهاي اوليه انساني تامين گردد، آن‌گاه تاب‌آوري به ظهور می‌رسد. در نتيجه فرآيند تاب‌آوري، اثرات ناگوار، اصلاح يا تعديل می‌شوند و يا حتي ناپديد می‌گردند سلامت روان افراد آسيب ديده، تحت تاثير پيامدهاي منفي پيشامدهاي ناگوار قرار می‌گيرد. سرسختي و خود تاب‌آوري از منابع درون فردي هستند كه می‌توانند سطوح استرس و ناتواني را در شرايط ناگوار تعديل نمايند و اثرات منفي استرس را كم رنگ تر جلوه دهند. تاب‌آوری عاملی است که باعث انعطاف پذیری و مقابله موثر با عوامل و موقعیت‌های استرس‌زا می‌شود. تاب‌آوری در طی دو دهه گذشته در حوزه روان شناسی توجه روزافزونی به خود کسب کرده است. مفهومی‌که گرچه هنوز در مورد ماهیتش توافق چندانی صورت نگرفته اما به دلیل این‌که یکی از شاخصه‌های سلامت روانی است اهمیت خاصی دارد(ويسي و همكاران، 1379). 2-1-3- تمایل به طلاق طلاق در اصل رها کردن از روی پیمان و قرارداد و رها کردن از قید زوجیت است و در اصطلاح حقوق، طلاق عبارتست از:ایقاعی‏ تشریفاتی که به موجب آن مرد به اذن یا به حکم دادگاه، زنی را که به طور دائم در قید زناشویی اوست رها می‏سازد. قرآن کریم در آیاتی از سوره بقره، نساء و احزاب پیرامون طلاق و مسائل مربوط به آن رهنمودهایی آورده است. در اسلام آنچه دارای اهمیت‏ است تشکیل خانواده است به همین علت ازدواج امری مقدس‏ و پسندیده و بر ثبات و پایداری آن تأکید فراوان شده، و طلاق‏ امری ناپسند است و برای جلوگیری از آن از هر وسیله ممکن‏ استفاده شده و از طلاق به عنوان منفورترین حلال‏ها یاد شده‏ است. پیامبر اسلام(ص)فرموده‏اند:"منفورترین چیزهای حلال‏ در پیش خداوند طلاق است‏". همچنین فرموده‏اند:"زن بگیرید و طلاق ندهید؛زیرا خداوند مردانی را که مکرر زن بگیرند و زنانی که مکرر شوهر کنند را دوست ندارد". همچنین روایت‏های‏ متعددی در خصوص نهی از طلاق از بزرگان دینی ما نقل شده‏ است که همواره فرموده‏اند:"بدترین خانه نزد خداوند، خانه‏ای‏ است که به واسطه طلاق از هم پاشیده می‏شود و هنگامی که‏ طلاق رخ می‏دهد عرش خداوندی به لرزه در می‏آید". اما در جایی که تحمل زندگی مشترک بر طرفین، ناممکن می‏گردد طلاق امری لازم و ضروری می‏شود به امید آن که هر یک از طرفین در پیوند بعدی، سعادت خویش را بیابند(بشارت، 1380). کارشناسان و آسیب شناسان اجتماعی توجه به آمار طلاق‏ را بسیار جدی می‏دانند و معتقدند طلاق یک پدیده‌ی ناهنجار اجتماعی است که ظهور آن می‏تواند زمینه‏ساز عوامل دیگری‏ برای زن، مرد، فرزندان و در نهایت جامعه شود. از همین رو طلاق، پدیده کهنه ولی همیشه تازه است. براساس تحقیقات‏ انجام شده اعتیاد، بیکاری، ازدواج بدون برنامه و سطحی، اختلالات روحی، روانی، جنسی، ناباروری و عوامل اقتصادی از مهم‏ترین عوامل طلاق عنوان شده‏اند. مهم‏ترین پیامد طلاق‏ شامل عوارض عاطفی، اقتصادی و اجتماعی بر زوجین و فرزندان‏ و کل جامعه است. متخصصان روان‌شناسی خانواده معتقدند که شناخت دقیق‏ زوجین از یکدیگر قبل از ازدواج و جلوگیری از ازدواج‏های‏ خودسرانه و سهل‏انگارانه می‏تواند پیشگیری مناسبی برای پدیده‏ طلاق بعد از آغاز زندگی باشد(حقانی، 1376). طبق آمار ارائه‏ شده 5/47 درصد مردان و 55 درصد زنان شناخت کمی از همسران خود هنگام ازدواج دارند و در این میان تنها 5/27 درصد مردان و 25 درصد زنان در هنگام ازدواج همسران خود را به خوبی می‏شناسند و در بین این دو دسته، دسته‌ی دیگری هم‏ وجود دارد که شناخت نسبی از همسران خود دارند؛یعنی 10 درصد مردان و 20 درصد زنان. اگر این آمار به سویی رود که‏ زوجین از هم شناخت کافی داشته باشند، به احتمال زیاد طلاق‏ رشد نزولی خواهد داشت(بشارت، 1380). بررسی ها نشان می‏دهد؛عدم شناخت صحیح از همسر علت‏ عمده‌ی طلاق‏ها گزارش شده است. غیر از این، شتاب‏زدگی در ازدواج باعث ایجاد زیان‏های غیرقابل جبران شده که برای رفع‏ این معضل می‏توان با مشاوره روان‌شناسی آن را حل کرد؛زیرا با این ارزیابی روان‌شناختی است که آمادگی فرد از لحاظ روحی و روانی برای ازدواج مشخص می‏شود. در هر حال ازدواج سنگ‏بنای تأسیس قدیمی‏ترین و در عین‏ حال اساسی‏ترین نهادی است که جامعه بر آن تکیه زده و قوام‏ یافته است. بدین ترتیب صحت و استحکام آن سلامت و پایداری‏ اجتماع بشری را در پی دارد و برعکس، طلاق مرثیه‏ای است برای‏ این سلامت و پایداری و زندگی مشترکی که می‏تواند شیرین‏ترین‏ لحظات را داشته باشد و شاید طلاق همواره در جامعه‏ای که‏ در حال گذر است به صورت ناهنجاری‏های اجتماعی در کنار پدیده‏هایی چون اعتیاد، بیکاری، دختران فراری، بزهکاری، جرم‏ و جنایت و فقر در جامعه فریاد می‏کشد و قربانیانی را نیز به‏ همراه دارد. قربانی‏هایی که فرزند نام دارند و یا زن، مرد و حتی‏ جامعه(ساروخانی، 1376). واضح است در جامعه‏ای که در آن طلاق از حدی متعارف‏ تجاوز کند، هرگز از سلامت برخوردار نخواهد بود. طلاق از دیدگاهی یک پدیده‌ی ارتباطی است. جامعه‏ای که فاقد ارتباطات‏ سالم، درست و طبیعی است طلاق پدیده‏ای چندعاملی است. بنابراین هرگز یک عامل به تنهایی نمی‏تواند موجبات پیدایی‏ آن را فراهم کند. در بسیاری از موارد یک حادثه‌ی بسیار کوچک‏ همچون جرقه بر خرمنی از عوامل دامن می‏زند و خانه را در آتش‏ خود می‏سوزاند. چند یا چندین عامل به هم می‏پیوندد و با هم‏ شبکه‏ای پیچیده فراهم می‏آورد. هر زن و شوهری با توجه به‏ شخصیت ویژه هر یک از آنان، خانواده، شیوه همسرگزینی، منش‏ و خلق و خوی هر یک از زوجین، رابطه خاص حاکم بر آنان، یک‏ شرایط ارتباطی منحصر به فرد و بی‏نظیری فراهم می‏آورند. قطع‏ رگه‏های پیوندی ارتباطات خاص زوجین، حادثه تلخ طلاق را رقم‏ می‏زند(افروز، 1381). در کنار عوامل مختلفی که عموماً برای طلاق عنوان شده‏ است، مثل؛اعتیاد، فقر، ندادن نفقه، زندانی بودن شوهر، داشتن زن‏های دیگر، عدم تفاهم اخلاقی و فرهنگی، اختلاف‏ سنی و فساد اخلاقی و غیره عامل دیگری نیز وجود دارد که‏ شاید تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است و حتی می‏توان‏ گفت که اصلاً به آن توجهی نشده است و آن‏"سبک دلبستگی‏ زوجین‏"می‏باشد(بشارت، 1380). وست وشلدون(1999)، فکر دلبستگی بزرگسالان را به‏ عنوان روابط دو به دویی تعریف می‏کند که همجواری با یک‏ شخص ویژه و ترجیح داده شده منجر به دست یافتن به، یا حفظ شدن احساس ایمنی می‏گردد. مباحثات فراوانی در خصوص‏ نقش دلبستگی در همسرگزینی وجود دارد. ممکن است بتوان‏ در همسرگزینی نقشی را برای دلبستگی در فرهنگ‏های غربی‏ که با روابط آزاد قبل از ازدواج مشخص می‏شوند-که به نوبه‌ی خود امکان ترک و قطع رابطه را برای هر دو طرف آسان‏تر می‏کند- در نظر گرفت؛زیرا این امر به افراد اجازه می‏دهد تا قبل از ازدواج شناخت بیشتری از همسر خود به دست آورند. اما مشکل‏ به‌توان برای دلبستگی نقش قابل توجهی را در همسرگزینی در فرهنگ‏هایی همچون ایران که نسبت به روابط پیش از ازدواج‏ و ازدواج رویکرد متفاوتی دارند در نظر گرفت؛زیرا با توجه به‏ فرایند ازدواج در ایران واضح است که زوجین قبل از ازدواج زمان‏ و فرصت کافی برای شناخت کامل یکدیگر را ندارند تا به سبک دلبستگی یکدیگر واقف شوند یا تحت تأثیر آن قرار گیرند. به‏ همین دلیل هم بسیار بعید است که همسر گزینی در زوج‏های‏ ایرانی، تحت تأثیر دلبستگی باشد؛در حالی که سبک دلبستگی‏ هر فرد موضوع قابل توجهی است که متأسفانه کمتر به آن توجه‏ شده و باعث جفت شدن زوج‏های ناایمن گردیده که روابط زناشویی را تحت تأثیر قرار می‏دهد و باعث سست شدن و از هم‏ گسستن آن می‏گردد(به نقل از بشارت و همکاران، ‏1380). یکی از جوانب بسیار مهم یک نظام زناشویی، رضایتی است که همسران در ازدواج تجربه می کنند(تانگوچی، 2006)اما آثار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی روابط زناشویی است، نشانگر آن است که رضایت مندی زناشویی به آسانی قابل دستیابی نیست(هال، 2006) با توجه به افزایش آمار طلاق و عواقب آن بر زندگی هر یک از زوجین(آماتر، 2000) کودکان(مو، 2007) و هزینه هایی که بر جامعه به دنبال دارد(بلک مارونو بارت، 2005)همچنین مطالعات نشان می دهد که رویکردهای پیشگیرانه برای جلوگیری از بروز مشکلات زناشویی در بلندمدت بسیار موثر و مقرون به صرفه می باشد(دیون 2005؛اعتمادی، 1384 ؛ باکوم و همکاران 2006) از همین رو ضرورت دارد تا از یک سومد اخلاتی انجام گیرد تا عواملی که منجر به کاهش رضایت زناشویی و صمیمت زوجین می گردد کاهش یابد و از سوی دیگر به وسیله برنامه های پیشگیرانه و درمانی، عملکرد کارآمدو موثر در زوجین و خانواده تقویت گردد(نقل از پور محسنی و همکاران، 1390) درایران از هر هزار مورد ازدواج، نزدیک به دویست موردبه طلاق می انجامد و ایران چهارمین کشور جهان از نظر میزان نسبت طلاق به ازدواج معرفی شده است(یوسفی 1389). باور به تغییر ناپذیری همسر در زنان مایل به طلاق بیشتر از زنان مایل به ادامه زندگی است(ادیب راد، 1384). از میان تأثیر انواع فرآیندهای شناختی(مانندادراک، نگرش و برخی سوگیری های شناختی- اجتماعی ) برسازگاری زناشویی بررسی شده، نقش انتساب ها برجسته تر از سایرفرآیندها بوده است(جهانبخش، 1389، ص16) براساس نظر هلمز و راهه(1967) فروپاشی رابطه زناشویی ناتوان کننده ترین استرس زای زندگی است، همچنین ماستکاسا(1997)افزایش چشمگیری در استرس و کاهش زیادی در سلامت روان‌شناختی در طول دوره پیش از جدایی مشاهد کردواز این فرضیه حمایت کرد که فروپاشی زناشویی علت استرس و سلامت ضغیف است و درادامه پیشنهاد می کند افراد با سازگاری ضغیف که خصوصیات شخصیتی شان آنها را مستعد خطرات رابطه می کند، احتمال بیشتری دارد که طلاق بگیرند هر چند بخاطر گستردگی ابعاد و سبب شناسی طلاق نبایداین یافته به عنوان تنها تبیین فروپاشی ازدواج در نظر گرفته شود. تأثیرات زیانبخش طلاق تا سه نسل باقی می ماند(آماتوکادل، 2005) پژوهش های اخیر مصرانه از مامی خواهند که انگیزه هایمان برای طلاق را دقیق تر بررسی کنیم، به خصوص هنگامی که کودکان درگیر هستند و در نهایت هرچند که طلاق به وضوح پیامدهای منفی برای تمام افراد درگیربا آن دارد اما، به عنوان والد، هنگام تصمیم برای جدایی نیاز است دقت بیشتری به مسئولیت های فردی، همسر و فرزندانتان داشته باشیم. یافته های گوناگون در مورد اینکه فروپاشی های زناشویی، ماحصل کاهش هیجانهای مثبت است و نه افزایش هیجان های منفی(گاتمن و همکاران(2002)به اتفاق نظر و همگرایی رسیده اند، گاتمن(2000) همچنین اشاره می کند این امر به ویژه در مورد گسستگی روابط طولانی مدت به اثبات رسیده است(نقل از جهانبخش، 1389ص15) علاوه بر هیجان های مثبت، تعاملات مثبت هم پیشگویی کننده‌ی روابط موفق اند(جهانبخش، 1389ص5) پیوندهای زناشویی قدرتمندبا ویژگی دگر خواهانه، شامل مواردی از ای قبیل است. درک نیازهای یکدیگر، سازگاری با نیازهای دیگری، توافق در مورد ارجح دانستن رابطه زناشویی برسایر روابط و استفاده از تفسیرهای رئوفانه در مورد نیت همسر زمانی که نیازهای شخصی فرد برآورده نمی شود(جهانبخش، 1389، ص18). پژوهش های اخیر نشان می دهند که وقوع تعارض ها و کشمکش ها نیست که ازدواج های نابسمان را به طلاق می کشاند، بلکه کاهش بیان احساس های عاطفی، ارتباط عاطفی مثبت و حساس بودن زوج ها نسبت به هم است که فروپاشی رابطه را پیش بینی می کنند(را برتزوگرین برگ، 2002به نقل از خمسه 1388) طلاق و مشکلات زناشویی فشار آورترین شرایطی است که مردم با آن روبرو هستند. کودکانی که والدین، آنها با هم زندگی نمی کنند، فقر، خشونت، سورفتار، مشکلات بهداشت روانی، مشکلات تحصیلی و بی ثباتی بیشتری را در روابط عاطفی بزرگسالی خود را تجربه می کنند. بستگی به درجات فشار روانی که خانواده باید با آن مقابله کند، اختلال را در یک فرد و یا افرادی از خانواده را به وجود می آورد(نقل لویز، 1387ص157) طلاق و تعارض دو فرایند همپوش هستند و زوجین متناسب با سطح و میزان تعارضی که تجربه می کنند اقدام به طلاق می کنند. خانواده واحدی عاطفی اجتماعی است که کانون رشد و التیام، تغییر و تحول و آسیب شناسی اعضا و روابط بین آنهاست.(بهاری، 1383) خانواده هم باید با تغییرات محیط بیرونی(جامعه) و هم با رشد وتغییرات اعضایش برونسازی می کند. بنابراین کارایی آن در دو بعد درون خانواده و بیرون از خانواده تابع اوضاع جامعه و آرایش اعضا وساخت خانواده است(بهاری 1385) ملاک کارایی خانواده این نیست که درآن فشار روانی، تعارض و مشکل وجود نداشته باشد بلکه این است که خانواده تاچه اندازه در تحقق وظایف و کارکردهایش توانایی دارد(بهاری 1383) شکست خانواده در انجام وظایف و کارایی آن روابط اعضا راسست می کند، طلاق می تواند ثمره ناکامی اعضادر تحقق وظایف محول شده باشد(بهاری1383) وقتی تغییر پایداری در خانواده روی می دهد، تغییر به یک تعادل جدید تبدیل می شود و سپس باز سازماندهی صورت می گیرد. یک حادثه، مرگ یا تولد، کاهش درآمد یا بیماری برخی از وقایع موجود در زندگی خانواده هاست که موجب تغییر و باز سازماندهی می شوند، در حالی که اکثر خانواده ها راه هایی برای حفظ تغییرات باز سازماندهی می کنند، برخی خانواده ها قادر نیستند به خاطر فقدان منابع یا دلایل دیگری خود را سازگار کنند و نیاز به یافتن راه حل هایی خارج از خانواده دارند.(تامیلسون، 1383، ص 75). تغییرات کوچک می توانند بطور مثبتی برعملکرد آینده خانواده که فراتر ازحمایت مستقیم متخصص و سیستم های اجتماعی دیگر گسترش خواهد یافت، اثر بگذارند.(تامیلسون، 1383، ص 127 ). جو عاطفی خانواده ها بر توانایی آنان برای سر و کار داشتن با مشکلات تأثیر می گذارند و حالات عاطفی در طرز پردازش اطلاعات افراد نقش مهمی دارند و این وضع روی حل مسئله توسط آنان تأثیر می گذارد(تامیلسون، 1383، ص 132 ). لازاروس و فولکمن اعتقاد داشتند که تفسر رویدادهای استرس زا، از خود رویدادها مهم تر است. این تعبیر و تفسیر عبارت است از ادارک بالقوه زیان ها، تهدید، مبارزه طلبی ها، و این که چقدر در برخورد و کنترل آنها مطمئن هستیم این امر توانایی ما را در مقابله با استرس معین می کند (نقل از کرتیس، 1387، ص 164). چیزهایی در زندگی ما وجود دارد که خارج از کنترل ماست و مقابله، بیشتر در مورد اداره یک موقعیت است تا حل موفقیت آمیز مشکلات. مشکل زمانی بروی می کند که راهبرد مقابله ای نامناسبی را در رابطه با موقعیتی اتخاذ کنیم که لازم است استرسور به طور موثری اداره شود.(نقل از کرتیس، 1387، ص 167). حقیقت این است که هر بحران به همراه خودش، فرصتی برای رشد جدید ایجاد می کند. میزان تمایل خانواده ها نسبت به حرکت از یک بحران و پرداختن به موضوعات بنیانی مربوط به مناسباتشان تفاوت دارد. در بعضی از خانواده ها، وقتی که جریان عادی از سر گرفته شود، بحران به پایان می رسد. خانواده های دیگری هستند که تنها زمانی که وارد یک سفر اکتشافی درمورد خودشان شوند، احساس رضایت خواهند کرد(استریت، 1387، ص 275). پیشرفت های زندگی حوادثی را پدید می آورند که ابتدا اولویت روابط و سپس از آنها بیان خود از فردیت را تشویق می نماید. این نوسانات زمینه ای عملی برای تجربه صمیمیت و متحقق ساختن خود، از طریق انجام وظایف گوناگون در زمینه محیط خانوادگی و در سطوح مختلف بلوغ، فراهم می کند(استریت، 1387 ص 86 ). زندگی بدون مشکل وجود ندارد و تصور ما از اینکه کیستیم، محصول شیوه برخورد ما با مشکلات و وظایفی است که در طول زندگی با آنها روبرو هستیم و اینها خود با یکدیگر در کنش و واکنشند(استریت، 1387 ص 86 ). خانواده ها طیف وسیعی از سازگاری ها را نسبت به رویدادهای مشابه از خود نشان می دهند. به عنوان مثال، بایرون و دیگران(1988) شواهدی را فراهم آوردند تا نشان دهند که برخی از خانواده ها با داشتن فرزندی مبتلا به سندرم دادن دچار استرس قابل توجهی می شوند، در حالی که خانواده های دیگر، راههایی برای سازگاری با آن یافته اند و با نگرش مثبت نسبت به کودک مبتلا، تحت استرس بیش از اندازه نیستد، لذا استرس نتیجه تعامل بین فردیاخانواده با شرایطی است که آنها خودرا درآن می یابند، بنابراین استرس زمینه ای است(استریت، 1387ص90). سازگاری و یا مقابله فعال دو عملکرد عهده دارد : تنظیم و یا کاهش هیجان های استرس آور و تغییر وضعیت مشکل آفرین به وسیله رفتارهایی که تغییراتی ایجاد کنند، تحقیقات نشان می دهد که هر دو نوع مقابله (مقابله با تأکید بر هیجان و تأکید بر مشکل ) با یکدیگر بکار می روند(استریت، 1387، ص 90 ). نحوه سازگاری خانواده ها با موقعیت های استرس آور، تحت تأثیر ارزیابی ضرورت های وظایف آنها و نیز منابع موجود قرار دارد(استریت، 1387، ص 91 ). به منظور جلوگیری از انحراف بالقوه فرایند پیشرفت توسط حوادث استرس آور، راتر(1978) پیشنهاد می کند که مکانیسم های حفاظتی برقرار شود. راتر چهار طریق را پیشنهاد می کند که در آنها فرایندهای حفاظتی، مشوق انعطاف پذیری اند : 1- کاهش خطر تأثیر در هنگام بحران خانواده یا استرس های حاد ؛ 2- کاهش واکنش های زنجیره ای منفی در هنگام بحران خانواده و یا استرس های حاد ؛ 3- استقرار و حفظ احترام به خود و حس مقابله ؛ 4- باز گذاشتن بروز فرصت ها و خلق انتخاب ها(استریت، 1387، ص 93 ). ایده آل این است که خانواده با هر موقعیتی به شیوه انعطاف پذیر روبرو شود، ولی اگر چنین نباشد، یک الگوی تعاملی غالب – مطیع به کار گرفته شود(لومیس، 1986 ؛ نقل از استریت، 1387، ص 92 ) تحقیقات نشان می دهند که شیوه های ارتباطی بر حل موفقیت آمیز تعارضات زوج تأثیر زیادی دارد، همچنین بین سازگاری اجتماعی و سازگاری زناشویی ارتباط مثبت و قوی وجود دارد، به علاوه هماهنگی ارزش ها با سطح رضایت زناشویی زوجین ارتباطی مثبت دارد(سلیمی و همکاران 1387 ). در اکثر فرهنگ های جهانی، زنان به ویژه در محیط خانواده، در حفظ انسجام و سازگاری اعضاء نقش مهمی دارند و شیوه های مواجهه آنها را رویدادهای فشارزای خانواده اهمیت خاصی دارد. گذشته از تأثیر خانواده مرجع فرد معتاد بر اعتیاد وی، پس از ازدواج نیز اعتیاد در نحوه برقراری ارتباط فرد معتاد با همسر و فرزندانش نقش محوری را بازی می کند. کافمن(1985) براساس رویکرد سیستمی به خانواده، معتقد است که مصرف مواد هم یک سیستم نگهدارنده و هر یک سیستم نگهداری شده است. به این معنی که با افزوده شدن مصرف مواد به سیستم خانواده، اعضای خانواده با تغییراتی که در نقشها، وظایف و عملکرد هر یک از آنها پدید می آید، خود را سازش می دهند و بطور خواسته یا ناخواسته سعی می کنند تا در نقشها، مسئولیتها و ارتباطات خود تعالی جدید تعالی جدید بوجود اورند. در واقع طی یک چرخه معیوب، ابتدا مواد باعث تغییرات نقش، ارتباط و تعارض در اعضاء می شود، سپس این تغییرات و تعارضهای فشارآور خود به عنوان عاملی جهت تداوم مصرف مواد عمل می کند. این نحو سازش از لحاظ تخصصی و اصلاح شناسی اعتباد با پدیده شیوه های مقابله با اعتیاد رابطه ای تنگاتنگ دارد. اعضاء خانواده بدون توجه به سلامتی و بهداشت و نیازهای اساسی خود، بطور مسئولانه ای تنها به کنترل رفتار فرد معتاد و مراقبت از او مشغول می شوند، البته چنین رفتاری در همه خانواده ها شایع نیست، چرا که ممکن است همانند دیگر فشارهای روانی و مسایل و مشکلات مطرح، شیوه های مقابله نیز متفاوت باشد، اما نکته حایز اهمیت این است که از بعد بهداشت روانی، نحوه و شیوه مقابله تعیین کننده سلامتی و بهداشت روانی و جسمی فرد خواهد بود(پاول وافرایت، 1377 ). به همین ترتیب در رابطه ای مقابل نیز رو به وخامت نهادن وضعیت روانی افراد و به ویژه همسر و فرزندان معتاد، می تواند شیوه های مقابله ای آنها را نیز تحت تأثیر قرار دهد. به باورگیرمن و رونی(1989) همسران افراد معتاد تمایل دارند تا از سبکهای مقابله ای متعددی استفاده کنند، ولی اجتناب رفتاری(اجتناب از روبرو شدن با همسر، دور نگهداشتن کودکان از دید همسر ) رایج ترین روش مقابله ای در بین همسران افارد معتاد بوده است. دیگر شیوه های مقابله ای شامل اجتماب شناختی، تلاش برای فرار فکری از مشکل، مواجهه فعال با همسر(درخواست از همسر برای ترک اعتیاد )، مواجهه فعال با مواد مخدر(مخفی کردن وسایل و لوازم اعتیاد ) حراست از منابع خانواده(مخفی کردن پول از همسر یا پرداخت صورتحساب ها )، استقلال یافتن و پذیرش مسئولیت زندگی(مثل یافتن شغل )، جستجوی حمایت اجتماعی(درخواست از کارفرما برای پا درمیانی )، کاهش تنش با ابراز انزجار و تلاش برای وادار کردن همسر به ترک مصرف مواد مخدر می باشد. از طرفی دیگر، براساس یافته های گیرمن و رونی شیوه های مقابله ای کارآمد مانند مواجهه فعال با مواد مخدر و همسر نسبت به شیوه های مقابله ای هیجانی منفی مانند ابراز خشم و تنفر و گریه و زاری، رابطه بیشتری با پیامدهای درمانی مثبت مردان معتاد دارد. چنین ارتباطاتی به نظر می رسد که در مواردی با ویژگی های روانی همسران افراد معتاد رابطه داشته باشد. در شرایط اعتیاد، ممکن است شوهر به دلیل برخورداری از تحصیل و درآمد بیشتر، امکانات و شرایط بهتری برای خانواده مهیا کرده و بدین وسیله از میزان فشارهای وارده بر همسر بکاهد و یا کاهش فشارها، احتمال احساس فرسودگی و خستگی جبران ناپذیر در همسر و شکایات جسمانی کاهش می یابد. در خانواده هایی که پدر معتاد است، بین نقش ها مرزبندی آشکاری وجود ندارد و اغلب وظایف فرد معتاد به دیگر اعضاء محول می شود. این کناره گیری(خواه عمدی یا غیرعمدی ) منجر به سنگین تر شدن مسئولیتها و وظایف همسران افراد معتاد تحمیل می کند. علاوه بر این محدودیتها که در راستای مقابله با اعتیاد و تبعات آن پدید می آید خستگی و فرسودگی جسمی و روانی نیز باعث می شود احیاناً عملکرد اجتماعی همسران معتادان نیز اختلال پیدا کند. اختلال مصرف مواد تعریف از نظر DSM-5 در طبقه بندیDSM-5 هیچ نشانی از دو واژه اعتیاد و سوء مصرف وجود ندارد و این دو در هم ادغام شده اند و به جای آن واژه اختلالات سوء مصرف مواد آمده است. در این طبقه بندی که در سال 2013 منتشر شد جمعا یازده معیار وجود دارد که هفت معیار آن همان معیارهای تشخیص یک معتاد در DSM-IV-TR است ولی در کنار آنها چهار معیار دیگر نیز به شرح زیر اضافه شده است: 1- تداوم مصرف به نحوی که منجر به اختلال در انجام وظایف اصلی فرد شده است، 2- تداوم مصرف به شکلی که سبب رفتارهای خطرناک او شده است( مثلا در حین رانندگی)، 3- تداوم مصرف علی رغم مشکلات اجتماعی حاصله، 4- وسوسه مصرف کسیکه 2 یا بیش از دو فقره از این معیارها را داشته باشد مبتلا به سوء مصرف مواد شناخته می شود. مشکل سوء مصرف مواد تنها به کسانی که به آن مبتلا شده اند محدود نمی شود، آنان نظام اجتماعی را نیز مبتلا می سازند و در عین حال این نظام ها بر حفظ و یا حل مشکل اثر متقابل دارند(لویز و همکاران، 1387ص141) همه رویکردها و نظریه های متفاوت در این موضوع که خانواده، یک سیستم است توافق دارند و اصول سیستمیک را می پذیرند: « خانواده یک سیستم اجتماعی است که از طریق الگوها‌ی تبادلی عمل می کند. این الگوها تعاملاتی تکراری هستند که تعیین می کند فرد چگونه، کجا و با چه کسی ارتباط داشته باشد. در واقع این الگوها و اعمال تکراری به طور تدریجی رشد یافته و رجحان می یابند و نهایتاً سیستم خانواده را پی ریزی می کنند(مینوچین، 1970، نقل از لویز وهمکاران، 1387ص143). سوء مصرف مواد یا وابستگی، مانند هر مشکل دیگری می تواند به عنوان حافظ سیستم و وسیله ای برا‌ی بقای آن تلقی شود(کافمن 1985، نقل از لویز و همکاران 1387ص144) سوء مصرف مواد اغلب در مرکزیت کارکرد خانواده قرار می گیرد و به یک عامل سازمانی نخستین در ساختار خانواده تبدیل می شود(لویز و همکاران، 1387ص 144) در مطالعه ایوب و همکاران(1387)که با عنوان رتبه بندی رویدادهای استرس زای زندگی در جمعیت عمومی تبریز انجام شده است، نشان داد که بعد از مرگ فرزند رویدادهای زیر به ترتیب جزو ده رویداد اول استرس زا قرار گرفتند: مرگ همسر، خیانت همسر، زندانی شدن، اعتیاد، طلاق، مورد تهمت واقع شدن، ازدواج ناموفق فرار یکی از اعضای خانواده از منزل، مرگ عضو نزدیک خانواده(غیر ازهمسر و فرزند) این محقق هم چنین اعلام نمود که در مقایسه میانگین کلی نمراب استرس زایی، زنان نسبت به مردان بطور معنی داری نمره بالاتری را برای رویدادها اختصاص می دادند. 2-2- پیشینه‌ی پژوهشی با توجه به این که مطالعه ای به ارتباط مستقیم سه متغیر سبک های دلبستگی، کنترل سرسختی و تمایل به طلاق صورت نگرفته است پژوهش ها به صورت بخش به بخش و دو متغیره نزدیک به موضوع تقسیم می شوند : 2-2-1- پیشینه‌ی خارجی جودي و همکاران(2009)، در پژوهشی نشان دادند که سطح بالایی از سرسختی اثرات میانجی گرانه بر استرس داشته و با میزان پایین بیماري و افسردگی مرتبط می باشد(جمهری، 1389). در تحقیقی که هومیش و همکاران(2007) روی رابطه مصرف داروهای محرک و رضایت زناشویی پرداخته است، نشان دادند همسرانی که رفتار و دیدگاه متفاوتی در مورد مصرف مواد دارند از رضایت زناشویی پایینی برخوردارند(نقل از زرگر ) . سوتر و همکاران(2006)، روابط متقابل سرسختی، استرس شغلی و سلامتی را در 126 پرستار مورد بررسی قرار دادند. آن ها در این پژوهش دریافتند که میزان تحلیل عاطفی در پرستاران بطور معناداري بالاتر از جمعیت عمومی است. اما نمرات به دست آمده در مقیاس هاي مسخ شخصیت و موفقیت فردي معنادار نیست، هم چنین نمرات به دست آمده در پرسش نامه سرسختی حکایت از میزان سرسختی پایین آن ها بوده است. در نهایت این که در این پژوهش پرستاران نمرات بیشتري را در تحلیل عاطفی و نمرات کمتري را در سرسختی نسبت به جمعیت عمومی گزارش کرده اند(جمهری، 1389). پاورز و همکارانش(2006)، در بررسی شاخص های فیزیولوژیکی استرس نشان دادند. افراد با سبک دلبستگی ناایمن در مقایسه با سبک دلبستگی ایمن سطوح بالاتر‌ی از واکنش های فیزیکی به استرس و واکنش پذیری فیزیولوژیکی بیشتری به تعارض را تجربه می کنند. پالي و همکاران(۲۰۰۵)، نيز در تحقيقي به بررسي رابطه بين دلبستگي و رضايت زناشويي پرداخته اند و نشان داده اند که دلبستگي ايمن با رضايت زناشويي زوجين همبستگي مثبت داشته است. از سوي ديگر بيان داشتند ۳۸ درصد زوجين به دليل عدم برخورداري از رضايت زناشويي قادر به حل تعارضات زندگي خود 4/62 درصد زوجين منجر به جدايي از یکدیگر شده است. دریک بررسی، آلن و همکاران(2003) نشان دادند سبک دلبستگی ایمن با مقابله‌ی هیجان مدار رابطه منفی و باتاب آوری رابطه مثبت وجود دارد. استنلی و همکاران(2002) به این نتیجه رسیده اند که در روابط زوجین فرآیند تعامل از «موضوع تعارض» آشفته کننده تر است(نقل از جهانبخش، 1389ص21). یافته های وین و همکاران(2002)نشان می دهد افرادی که در روابط صمیمانه با همسرانشان به موفقیت رسیدهاند، غالباً به فداکاری کردن برای نفر مقابل علاقمند و نفس از خود گذشتگی را ارج می نهند(جهانبخش، 1389ص20) یوگن و همکارانش(2000) رابطه سرسختی روان‌شناختی و سازگاری زناشویی را مورد بررسی قرار دادند. هدف آنها از اجرای پژوهش این نکته بود که آیا مولفه های سرسختی روان‌شناختی با سازگاری زناشویی رابطه ای معنادار دارند. نتایج آنها نشان داد که بین سرسختی روان‌شناختی و سازگاری زناشویی رابطه مثبت معناداری وجود دارد، یعنی زوجین که نمرات سرسختی روان‌شناختی آنها پایین تر است، سازگاری زناشویی کمتری دارند و زوجینی که نمره های سرسختی روان‌شناختی در آنان بالاتر است، سازگاری بیشتری در زندگی زناشویی دارند. جودی و همکاران(1999)در پژوهشی نشان دادند که سطح بالایی از سرسختی اثرات میانجیگرانه براسترس داشته و با میزان پایین بیماری افسردگی مرتبط می باشد(نریمانی، 1388) افارل(1995) در مطالعه موردی که با طرح آزمایشی پیش آزمون و پس آزمون بر روی یک زوج که شوهر معتاد بود، انجام داد، نتایج مطالعه خود را قبل از اجرای آزمایش(درمان ) اینگونه گزارش می کند ؛ هم شوهر و هم همسر از نظر پریشانی هیجانی(شامل اضطراب، افسردگی و خصومت ) در دامنه خیلی شدید قرار داشته و از لحاظ نمرات سازگاری زناشویی در دامنه زوجهای ناخرسند بودند. پس از ده ماه درمان فرد معتاد که همسرش نیز در آن مشارکت داشت، نمرات زوجین هم در مقیاس پریشانی هیجانی و هم در مقیاس سازگاری زناشویی به دامنه طبیعی بازگشت نمودند. اورفورد(1995) نشان داد که عزت نفس باعث تعدیل پاسخ های مقابله ای همسران افراد معتاد می شود، به ترتیبی که همسران دارای عزت نفس بالاتر معمولاً در مقابله و درمان اعتیاد شوهر نقش فعالتری را بعهده می گیرند. در مجموع احساس کارآیی شخص، اطمینان به خویشتن و داشتن معنا برای زندگی(پهلوانی 1375) شیوه های مقابله ای کارآمد را تحت تأثیر قرار می دهد. امرینکر و همکاران(1994)، در پژوهشی با عنوان بررسی رابطه بین تعاملات خانواده و سلامت روان نشان دادند که افراد سرسخت نسبت به گروه غیر سرسخت، خانواده خود را دارای انسجام یا پیوستگی بیشتری می دانند. کوباسا(1994) در طی مطالعه اي پی برد مدیران مرد با درجه بالایی از سرسختی علی رغم این که در سراسر زندگی با وقایع استرس زا مواجه هستند، کمتر دچار بیماري شده و از سلامت بیشتري برخوردارند. یافته ها نشان داد که افراد با سخت رویی پایین بیشتر تحت تأثیر اثر ات منفی استرس هستند(جمهری، 1389). بررسی پژوهش های مربوط به دلبستگی بزرگسالان(سیمپسون و رولس، 1994، سیمپسون و همکران، 1992، شیور، همکاران، 1996، با میکو لینسر و فلورین 2001، میکولینسرو همکاران، 1990 با، خاندلینگ 1998، کوباک و سکری، 1998) نشان داده اند که نظام دلبستگی بزرگسال نیز تحت شرایط تنیدگی زا فعال موجب می شود که افراد دارای الگوهای ذهنی دلبستگی متفاوت براساس شیوه هایی که در گذشته آموخته اند یا تقویت شده اند به نظم دهی هیجانی و مقابله با عامل تنیدگی زا بپردازند(نقل از بشارت وشالچی، 1386) فرالی(2002) در یک فراتحلیل از 27 مطالعه طولی شواهد قانع کننده ای برای پیوستیگی بین الگوهای دلبستگی کودکی و بزرگسالی فراهم کرد. همه مطالعات طولی در این تحلیل، سنجش دلبستگی را در یک سالگی نوزادان شروع و برای بار دوم در دامنه از از یک ماه تا پانزده سال بعد این بررسی را انجام دادند. فرالی، همچنین دو الگو، الگوی نمونه نخستین با الگوی تجدید نظرخواه را نیز مقایسه کرد. در الگوی نخستین، فرض بر پایداری نسبی دلبستگی در طول چرخه زندگی فرد می باشد و در الگوی تجدیدنظرخواه فرض می شود که دلبستگی منعطف، قابل تغییر و حساس به تغییرات محیطی است. نتایج این بررسی اگر چه الگوی نمونه نخستین پشتیبانی کرد، اما نشان داد در حالی که الگوی کلی پایدار می ماند، احتمالاً مقداری نوسان های مرتبط با رابطه می تواند وجود داشته باشد(فرالی 2002 ). این تغییر پذیری این احتمال را ممکن می سازد که دلبستگی بزرگسالی تشکیل شده از یک الگوی کلی که برای سایر افراد به کار می رود و یک الگویی که به طور خاص برای شریک رابطه استفاده می شود(کوزارلی، هوکسترا و بیلسما، 2000). الگوی کلی دلبستگی؛مجموعه ای از همه‌ی روابط تجربه شده و پیش بینی کننده یک احساس تعمیم یافته از سلامت روان و عزت نفس است. از سوی دیگر، الگوهای مخصوص به شریک رابطه، پیش بینی کننده صحیح تری برای پیامدهای خاص رابطه از قبیل رضایت، عشقو خوشنودی است. اینثورث(1991)با استناد به پدیده پایگاه امن نشان داد که دلبستگی ایمن، کنش وری و کارآمدی فرد را د چارچوب رابطه با همسر تسهیل می‏کند. هوروونیز و همکاران(1991) با مروری به تحقیقات انجام شده، بر روی فشارهای مالی و عدم توانایی صرف هزینه اینگونه نتیجه گیری می کنند ؛ پیچیدگی ها و پیامدهای منفی متعددی در میان خانواده هایی با درآمد متوسط که سختی وضعیت مالی را تجربه می کنند، مشاهده می شود. سه مورد برجسته آن کاهش عزت نفس به ویژه در بین مردان، فرافکنی خصومت به همسر و تقابل عواطف منفی بین زن و شوهر می باشد. عزت نفس پایین، منجر به تحقیر خود می شود که می تواند استبداد و یا واکنش های مأیوس کننده نسبت به دیگر اعضاء را دربر داشته باشد. مشکلات زناشویی زمانی که زن یا شوهر تصور کنند که اگر همسرش بیشتر کار می کرد و یا لایق تر بود، وضع بهتری می داشتند، شدت می یابد. کانگر و همکاران(1990) الگوی فراآیند کارکرد بد زناشویی را که شامل اقتصادی است، مورد بررسی قرار داده اند. آنان در تحقیق خود متوجه شدند که مشکلات و سختیهای اقتصادی و مالی قبل از هر چیز به احساس ذهنی فشار روانی و اقتصادی منجر می شود. این فشارها تغییرات شناختی، عاطفی و رفتاری را بدنبال می آورد و در پس آن به تدریج خصومت بین زن و شوهر افزایش می یابد و لذا منجر به کاهش گرمی، صمیمت و کیفیت خوب زناشویی شده و روابط زوجین را بی ثبات می کند. بررسی کوباک و همکاران(1988) نشان داد سبک های دلبستگی، روش های مقابله فرد را با موقعیت های استرس زا تحت تأثیر قرار می دهد. افراد با سبک دلبستگی اجتنابی در تأیید موقعیت استرس زا و جستجوی حمایت و کمک با مشکل روبرو می شوند، افراد با سبک دلبستگی ایمن ضمن تأیید موقعیت استرس زا به راحتی از سایرین کمک می گیرند و نشان برجسته سبک دلبستگی دو سوگراها، حساسیت بیش از حد نسبت به نگاره های دلبسته و عواطف منفی است به طوری که مانع خود پیروی این افراد می شود(کوباک و همکاران، 1988) براساس یافته های فلتون و رونسون(1984) افراد در مقابله با موقعیتهایی که با سلامتی آنها ارتباط دارد و یا موقعیت و شرایط فشارآور به مقابله های هیجان مدار روی می آورند. روابط مثبت نسبتاً ضعیف میان نارسایی عملکرد اجتماعی همسران افراد معتاد و مقابله ای عاطفی و رفتاری آنها شاید منعکس کنند. این واقعیت است که نحوه احساس همسران معتاد در مورد توانایی خود برای کنار آمدن با الزامات زندگی و تا اندازه ای بر شیوه مقابله آنها با مشکلات زندگی اثرگذار است. در بررسی ها نشان داده شد که سرسختی با سلامت بدنی و روانی رابطه مثبت دارد و به عنوان یک منبع مقاومت درونی، تأثیرات منفی استرس را کاهش می دهد و از بروز اختلال های روانی و بدنی پیش گیری می کند(کوباسا، 1979، فلورین و همکاران، 1995بروکز، 2003). هازن و شیور با الهام از نظریه بالبی(1969)در مورد ماهیت پیوندهای عاطفی، نقش دلبستگی‏های دوسویه بزرگسالان را در روابط زوجین بررسی کردند. نتایج نشان داد که مشخصه‏های پیوند عاطفی بین زوجین با مشخصه‏های پیوند عاطفی کودک-مادر قابل مقایسه می‏باشند و سبک‏های شناخته شده دلبستگی ایمن، اجتنابی و دوسوگرا، افکار، احساسات و رفتار زوجین را در روابط زناشویی تحت تاثیر قرار می‏دهند(هازان و شیور، 1387). 2-2-2- پیشینه‌ی داخلی پژوهش شاهمرادی و همکاران(1390) درباره پیش بینی تعارض زناشویی از طریق ویژگی های شخصیتی، روانی و جمعیت شناختی زوج ها است. آنها نشان دادند رابطه بین ویژگی های روانی و شخصیتی با تمایل به طلاق و تعارض زناشویی متقابل است. یعنی به سادگی نمی توان یک رابطه یک طرفه بین این متغییرها در نظر گرفت. بررسی روز دار و همکاران(1389) بر ابعاد شخصیت و تفکرات غیر منطقی در زوج های در حال طلاق نشان داد، افرد عادی بیش از افراد در حال طلاق ویژگی های شخصیتی اعتماد، صلاحیت و نظم را نشان دادند. همچنین میزان باورهای غیر منطقی در زنان مایل به طلاق به طور معناداری بیشتر از زنان مایل به ادامه زندگی مشترک است(زوز دار و همکاران، 1389) در پژوهش پوراکبران(1389) روی عملکرد جنسی زنان دارای فرزند و بدون فرزند و رابطه آن با سبک های دلبستگی نشان داد افرادی که سبک دلبستگی ناایمن دارند از رضایت مندی زناشویی کمتری نیز برخوردارند. افراد با سبک دلبستگی ناایمن کارکرد زناشویی ضعیف ارتباط، حل مسئله ضعیف و اعتماد متقابل پایین دارند(وتیاکرزواستیون، 1999). رستمی و همکاران(1388)، در پژوهشی با عنوان سبک دلبستگی زوجین در حال طلاق، سبک دلبستگی زوجین طلاق‏ به صورت فرآیندی در قالب سبک‏های ایمن، ناایمن، دوسوگرا و اجتنابی را بررسی کردند. جامعه آماری این‏ پژوهش شامل کلیه زوجین در حال طلاق-که به قصد طلاق به مجتمع قضایی شهر تهران مراجعه کرده بودند- می‏باشند. از بین شعبه های رسیدگی، شعبه‌ی 1706 مجتمع قضایی خانواده انتخاب گردید. گروه نمونه‌ی این پژوهش‏ شامل 88 زوج متشکل از 44 نفر از زوجینی که به قصد طلاق به شعبه‌ی 1706 مراجعه کرده‏اند و 44 زوج به‏ عنوان گروه گواه(زوجین عادی)به منظور مقایسه‌ی اطلاعات گروه آزمایش(زوجین در حال طلاق)با گروه مذکور مورد بررسی قرار گرفته است. برای گردآوری داده‏ها از آزمون سبک‏های دلبستگی بزرگسالان(هزن و شیور 1987)استفاده شد. نتایج به دست آمده از آزمون مجذور کای، تفاوت معنی‏داری بین طلاق و برخی از مؤلفه‏ها و سبک‏های دلبستگی زوجین نشان داد. فیض آبادی و خسروی(1388)، در پژوهش خود با عنوان سبک دلبستگی و تصور از خدا در میان زنان خواهان طلاق و غیرخواهان طلاق نشان دادند که زنان خواهان طلاق بیشتر سبک دلبستگی ناایمن(اضطرابی، اجتنابی) دارند. عسکری و همایی(1388)، در پژوهش خود با عنوان رابطه فشارزاهای روانی و سرسختی روان‌شناختی با سلامت روان با استفاده از ضرایب همبستگی پیرسون رابطه بین فشارزاهای روانی را با سلامت روان و هم چنین رابطه سرسختی را با سلامت روان تایید کردند. هم چنین یافته ها نشان داد که بین فشارزاهای روانی و سلامت روان با سرسختی روان‌شناختی رابطه چندگانه وجود دارد. کرمی و همکاران(1388)، در مطالعه خود با عنوان بررسی رابطه عملکرد خانواده با سرسختی روان‌شناختی نشان دادند که ارتباط معنی داری بین عملکرد خانواده و سرسختی وجود دارد. سلیمی و همکارانش(1387) ابعاد رضایت زناشویی در همسران جانباز را بررسی نمودند. این پژوهش روی 104 نفر از همسران جانبازان با هدف تعیین ابعاد رضایت زناشویی در همسران جانباز جنگ تحمیلی و رابطه ابعاد رضایت زناشویی با سلامت روانی و مشکلات روان‌شناختی انجام شد. نتایج نشان دادند اکثریت همسران جانباز رضایت زناشویی متوسط دارند. بشارت و شالچی(1386) در برسی سبک های دلبستگی و مقابله با تنیدگی نتیجه گرفتند که راهبرد های مقابله ای تحت تأثیر سبک ها‌ی دلبستگی قرار می گیرند. نتایج این پژوهش نشان داد بین سبک دلبستگی ایمن با سبک های مقابله هیجان محور مثبت و مسئله محور همبستگی مثبت بود در حالی که با سبک منفی هیجان محور، همبستگی منفی به دست داد، همچنین سبک دلبستگی اجتنابی با سبک مقابله مسئله محور و سبک مقابله هیجان محور منفی و سبک دلبستگی دوسوگرا با سبک مقابله هیجان محور مثبت، همبستگی مثبت داشت. بشارت و همکاران(1386) با هدف مقایسه سبک های دلبستگی بیماران مبتلا به اختلال های مصرف مواد و افراد غیر مبتلا بررسی خود را انجام دادند. در این پژوهش 240 آزمودنی داوطلب شامل 120 بیمار مبتلا به اختلال های مصرف مواد افیونی و 120 آزمودنی غیرمبتلا شرکت کردند. نتایج پژوهش نشان داد که بین سبک های دلبستگی بیماران مبتلا به اختلال های مصرف مواد افیونی و سبک های دلبستگی افراد غیر مبتلا تفاوت معنی دار وجود دارد. همچنین بین سبک های دلبستگی ایمن و نا ایمن با شدت ابتلا به اختلال های مصرف مواد افیونی به ترتیب همبستگی منفی و مثبت معنی دار وجود داشت. علاوه بر آن، آنها نتیجه گیری نمودند، سبک ها دلبستگی می تواند ابتلا به اختلال های مصرف مواد افیونی را از طریق فرایندهای تعامل خانوادگی، کنترل اجتماعی، تنظیم عواطف و خودکارآمدی تحت تأثر قرار دهند. در بررسی مقایسه سبک های دلبستگی بیماران مبتلا به اختلال های مصرف موادو افراد غیر مبتلا توسط بشارت و همکاران(1386) نشان داد سبک های دلبستگی می توانند ابتلا به اختلال های مصرف مواد افیونی را از طریق فرآیندهای تعامل خانوادگی، کنترل اجتماعی، تنظیم عواطف و خودکارآمدی تحت تأثیر قرار دهند. بشارت و همکاران(1385)، در تحقیقی با عنوان بررسی رابطه سبک های دلبستگی و ابعاد شخصیت نشان دادند که بین سبک دلبستگی ایمن با برونگرایی و همسازی همبستگی مثبت‏ معنی‏دار وجود دارد، بین سبک‏های دلبستگی ناایمن(اجتنابی و دوسوگرا)و نوروزگرای همبستگی مثبت‏ معنی‏دار وجود دارد، بین سبک‏های دلبستگی ناایمن(اجتنابی و دوسوگرا)و برونگرایی همبستگی منفی‏ معنی‏دار وجود دارد، بین سبک دلبستگی دوسوگرا و وظیفه‏شناس همبستگی منفی معنی‏دار وجود دارد، بین سبک دلبستگی دوسوگرا و وظیفه‏شناس همبستگی منفی معنی‏دار وجود دارد، بین سبک دلبستگی‏ اجتنابی و همسازی همبستگی منفی معنی‏دار وجود دارد. براساس یافته‏های پژوهش می‏توان نتیجه‏ گرفت که مدل‏های دورنکاری ایمن و ناایمن از خود و دیگران، که در چارچوب روابط دلبستگی نوزاد-مادر تشکیل می‏شوند، شکل‏گیری صفات شخصیت را تحت تاثیر قرار می‏ دهند. درپژوهشی که توسط تقوایی و همکاران(1384)به منظور بررسی کمی و کیفی رضایت زناشویی معتادان و همسران آنها مراجعه کنندگان به کلینیک درمان و ترک اعتیاد انجام شد، میزان رضایت مندی زناشویی معتادین مراجعه کننده برای ترک اعتیاد و همسران آنها در حد متوسط مورد ارزیابی قرار گرفت و این مطالعه در تقابل نسبی با نقش مخرب اعتیاد در روابط عاطفی خانواده قرار دارد، لذا به نظر می رسد که عوامل رفتاری شخصیتی دیگری که کمتر متاثر از فرآیند اعتیاد بوده در شکل گیری این رضایت مندی دخالت داشته باشد. شریفی و همکاران(1384)، در پژوهشی به منظور بررسی رابطه بین عملکرد خانواده با سرسختی روان‌شناختی دریافتند که رابطه میان برخی از ابعاد عملکرد خانواده با سرسختی و مولفه های تعهد و کنترل، ممثبت و معنی دار می باشد. تقوایی، اسماعیلی، صالح پور(1384)، دربررسی کمی وکیفی رضایت زناشویی معتادان وهمسران انهادرمراجعه کنندگان به کلینیک درمان وترک اعتیاد نشان دادند، بین سطوح رضایت زناشویی معتادان وهمسران انها(غیرمعتاد)تفاوت معناداری وجود ندارد. این نتیجه درتقابل نسبی بانقش مخرب اعتیاددرروابط عاطفی خانواده قراردارد لذابه نظرمی رسدکه عوامل رفتاری وشخصیتی دیگری که کمتر متاثرازفراینداعتیاد درافرادمعتادوهمسران انان بوده درشکل گیری این میزان رضایت مندی دخالت داشته باشدکه ازان جمله می توان به عزم بیماروحمایت همسراودرجهت ترک اعتیاداشاره داشت که پیامدحاصل ازان وتلاش های مثبتی که درراستای ان به انجام می رسددرایجادرضایت مندی معتاد وهمسرش موثر میباشد تقوایی، اسماعیلی، صالح پور(1384). بررسی ویزگی های روانی واجتماعی همسران افراد معتاد وشیوه های مقابله انها با اعتیاد همسرانشان توسط قلی زاده(1384)، این نتایج را نشان داد :بین جستجوی حمایت اجتماعی ومعنوی با سن شوهر و همسر رابطه معکوس ومعناداری به دست امد. بعبارتی هرچه سن همسران وخود افراد معتاد کمتر بود همسران بیشتر به جستجوی حمایت اجتماعی می پرداختند. رابطه بین درگیری عاطفی و رفتاری ناکارامد وسن شوهر وهمسر معکوس و معنادار بود. بین میزان اضطراب و بیخوابی در همسران معتادان با شیوه های مقابله ای چون فرار فکری از مشکل، اجتناب رفتاری، کاهش تنش با ابراز انزجار، مواجهه فعال باهمسر و وابسته های مواد، حفظ منابع خانوا ده، استقلال یافتن، جستجوی حمایت اجتماعی ومعنوی، درگیری عاطفی و رفتاری ناکارامد رابطه مستقیم و معناداری وجود دارد، بطوری که باافزایش میزان اضطراب و بیخوابی ، بکار گیری شیوه های مقابله ای فوق در در همسران معتادان بیشتر گزارش می شود وبر عکس. در بررسی مقایسه عملکرد خانوادگی زوج های در حال طلاق ارجاعی به سازمان پزشکی قانونی و زوج های غیر مطلقه، نشان دارند یافته های بهاری و صابری(1383)، که با استفاده از بررسی عملکرد خانوادگی34درصد احتمال وقوع طلاق قابل پیش بینی است و دو مقیاس « حل مشکل» و «عملکرد خانوادگی» پیش بینی کننده های بهتری برای وقوع طلاق هستند. بشارت و فیروزی(1382)، در پژوهشی با عنوان مقایسه زنان و مردان نابارور بر حسب سبک دلبستگی و سازش روان‌شناختی با ناباروری نتیجه گرفتند که فراوانی سبک دلبستگی ایمن مردان نابارور بیش از فراوانی سبک دلبستگی ایمن زنان نابارور است، گرچه این تفاوت معنی‏دار نیست. مقایسه شاخص‏های سازش‏یافتگی زنان و مردان نشان می‏دهد که سطح سازش روان‌شناختی زنان با ناباروری کمتر از سطح سازش روان‌شناختی مردان با ناباروری است. هم چنین افراد نابارور دارای سبک دلبستگی ایمن در مقایسه با افراد نابارور دارای سبک دلبستگی ناایمن از سطوح بهزیستی روان‌شناختی بیشتر و درماندگی روان‌شناختی و مشکلات زناشویی کمتر برخوردارند. بررسی عوامل موثر در وابستگی به مواد مخدر در مراجعه کنندگان به مرکز خود معرف تبریز توسط قریشی زاده و ترابی(1381) نشان دادکه بیشترین مراجعه کنندگان(46%) در گروه سنی 34-25 سال، 65% در سطح زیر دیپلم و 78% متأهل هستند. رایج ترین ماده مصرفی، تریاک(80%) بود. در مورد علل گرایش و شروع مصرف، شایعترین علت، فشار دوستان و معاشرت با دوستان ناباب(28%)، پس از آن به ترتیب لذت جویی و مصرف تفتنی(26%)، فرار از درد و ناراحتی جسمی(19%) و فشار روانی و مشکلات زندگی(13%) گزارش شد. عوامل موثر در تدام سوء مصرف عبارت بودند از احساس وابستگی(20%)، ناتوانی در تحمل علائم ترک(28%)، اثرات نشئگی و کیفوری(5/15)، رفع اضطراب و نارحتی(5/12%)، ایجاد اعتماد به نفس(11%) و ایجاد تمرکز، توانایی فکر و کار کردن )13%)، عوامل موثر در مصرف دوباره پس از دوره ای قطع شامل ناراحتی روانی ناشی از ترک(45%)، طرد شدگی از سوی خانواده(10%)، نقش دوستان در مورد مصرف مجدد(22%)، احساس تنهایی و طر شدگی از سوی اجتماع(5/8%)، بیکاری(6%) و افسردگی(5/8%) بود. بشارت(1380)، در پژوهش خود با عنوان بررسی رابطه سبک های دلبستگی با مشکلات زناشویی در زوجین نابارور رابطه سبک دلبستگی با مشکلات زناشویی زوجین نابارور را بررسی کردند. سی زوج نابارور(60 n)با تکمیل پرسش نامه دلبستگی بزرگسال و پرسش نامه وضعیت زناشویی گلومبک-روست در این پژوهش شرکت کردند. بر اساس نتایج تحقیق، زوجین نابارور دارای سبک دلبستگی ایمن کمتر از زوجین نابارور دارای سبک دلبستگی ناایمن از مشکلات زناشویی رنج می‏بردند. نتایج تحقیقات نشان داد که میزان مشکلات زناشویی علاوه بر سبک دلبستگی شخص نابارور با سبک دلبستگی همسر وی نیز همبستگی دارد. گل پرور(1379) ویژکی های روانی 200 نفر از همسران معتاد و غیرمعتاد را که براساس برخی متغیرهای فردی – اجتماعی تا اندازه نسبتاً قابل قبولی همتا شده بودند مقایسه کرده و اعلام نمود که همسران افراد معتاد از نظر شکایت جسمانی، اضطراب، نارسایی عملکرد اجتماعی، افسردگی، خصومت و پرخاشگری نسبت به همسران افراد غیرمعتاد، نشانه های نابسامانی روانی و سلامت عمومی پایین تری را دارا بودند. آقابخشی(1378) در مطالعه ای که به منظور سنجش تأثیر اعتیاد بر فرزندان و همسر انجام داده است، اعلام می نماید که اعتیاد پدر در خانواده، بر نقش حمایتی خانواده تأثیر منفیگذاشته و در 5/92 درصد موارد، در عملکرد خانواده اختلاف ایجاد نموده است و در 87 درصد موارد هم روابط بین اعضای خانواده را شدیداً دچار اختلال نموده است. این محقق نتیجه گیری نموده که اعتیاد در خانواده های تحت مطالعه، نقشهای افراد را در خانواده دچار اختلال نموده و آسیب های فراوانی بر پیکر خانواده وارد ساخته است. در مطالعه دیگری که توسط آقا بخشی(1378) که به منظور سنجش تاثیر اعتیاد برفرزندان و همسر انجام داد نتیجه گیری نمودکه اعتیادپدر خانواده، بر نقش حمایتی خانواده تأثیر منفی گذاشته ودر87درصد موارد روابط بین اعضای خانواده را شدیداً دچار اختلال نموده است. سموعی(1378) در مطالعه ای با عنوان شیوه های مقابله با فشار روانی در معتادان و غیرمعتادان و تعیین رابطه آن با عملکرد خانواده که بر روی 100 نفر معتاد و 100 نفر غیرمعتاد انجام داد، اعلام نمود که معتادان از غیرمعتادان در شیوه های مقابله ای کمتر موثر و ناکارآمد، تفاوت داشتند. در بخش دیگری از همین مطالعه بین عملکرد خانواده های افراد معتاد و غیرمعتاد از لحاظ حل مشکل و ارتباطات، نقش و پاسهدهی عاطفی، کنترل رفتار و کارآیی عمومی تفاوت معناداری گزارش شده است. شیخانی(1376) در بررسی رابطه میان اعتیاد با طلاق به عنوان یک شیوه مقابله ای در شهرستان خمینی شهر که بر روی 40 زن متقاضی طلاق انجام داده، بیان می کند که در زمان مطالعه، افسردگی و ویژگی های پاراتویید و اکیزویید بطور معناداری بالا بوده است. در این مطالعه میان شغل، سن، درآمد و تحصیلات و درخواست برای طلاق رابطه ای به دست نیامده است، ولی در افراد تحت مطالعه 38 نفر بی توجهی همسر در اثر اعتیاد، دخالت والدین همسر و اختلافات سلیقه ای را از عوامل اصلی اختلافات خود ذکر کرده اند. خداپناهی(1372) در بررسی نقش شخصیت در رابطه با عوامل تنیدگی زای زناشویی زنان مشاغل و خانه دار در زندگی زناشویی، نشان داد عامل تهیج طلبی در تحکیم روابط زناشویی و سازگاری در ازدواج نقش مهمی دارد. منابع: - بشارت. محمدعلی و فیروزی. منیژه (1382). مقایسه زنان و مردان نابارور بر حسب سبک دلبستگی و سازش روان شناختی با ناباروری، مجله روان شناسی و علوم تربیتی(دانشگاه تهران) - شماره 67 - بشارت، محمد علی. کریمی، کیومرث. رحیمی نژاد، عباس (1385). بررسی رابطه سبک های دلبستگی و ابعاد شخصیت ، مجله روان شناسی و علوم تربیتی(دانشگاه تهران) ، شماره 72 - پور افکاری،ن.(1376).فرهنگ جامع روان شناسی-روانپزشکی(انگلیسی-فارسی).تهران:انتشارات فرهنگ معاصر. - جمهری. ف(1380). بررسی رابطه بین سخت رویی و گرایش به افسردگی و اضطراب در بین زنان و مردان دانشجوي دانشگاه هاي شهر تهران. پایان نامه کارشناسی ارشد روان شناسی، دانشگاه علامه طباطبایی، تهران. - جهانبخش، محمدعلی(1389)، سبک های دلبستگی و شیوه های همسرگزینی(چند همسری- تک همسری). فصل نامه خانواده پژوهی، شماره 4. - رستمی، رضا. رضایی، سعید. حسینی، سیده بنفشه. گازرانی، فاطمه (1388). سبک دلبستگی زوجین در حال طلاق، مجله مهندسی فرهنگی ، بهمن و اسفند - شماره 37 و 38 - رمضانی گل افزانی، نازی(1387)، مقایسه سرسختی بین زوج های متقاضی و غیر متقاضی طلاق، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم تربیتی و روان شناسی. - ساماني ، سيامك ، جوكار، بهرام، صحراگرد، نرگس(1386)، تاب آوري، سلامت رواني و رضايتمندي از زندگي ، مجله روانپزشكي و روانشناسي باليني ايران، سال سيزدهم، شماره 3. - شریفی، خلیل. عریضی. حمیدرضا و نامدارای، کوروش(1384). بررسی رابطه بین عملکرد خانواده با سرسختی روان شناختی. دوماهنامه علمی پژوهشی دانشور. سال دوازدهم، شماره 10. - عسکری. پرویز و همایی. رضوان (1388). رابطه فشارزاهای روانی و سرسختی روان شناختی با سلامت روان دانش آموزان دختر. یافته های نو در روان شناسی، دانشگاه اهواز. - فیض آبادی. سلیمه و خسروی. زهره (1388). سبک دلبستگی و تصور از خدا در میان زنان خواهان طلاق و غیرخواهان طلاق، اندیشه های نوین تربیتی، دانشگاه الزهرا، دوره5، شماره3. - کاویانی، حمید(1382)، روان شناسی و تربیت: تاب آوری فرزندان، ضرورتی انکار ناپذیر، مجله پیوند ، فروردین و اردیبهشت 1389 - شماره 366 و 367. - کرمی، جهانگیر. شریفی، خلیل. بشلیده. کیومرث(1388). رابطه عملکرد خانواده با سرسختی روان شناختی. مجله دست آوردهای روان شناختی ، دانشگاه اهواز، دوره4، سال شانزدهم، شماره2. - گل پرور. محسن و مولوی. حسین (1380)،‌ مقایسه ویژگی های روانی و روابط زناشویی معتادان و غیرمعتادان با همسران آن ها، مجله دانش و پژوهش، اصفهان، شماره هفتم - مظاهري م. (1379). نقش دلبستگي بزرگسالان در کنش وري ازدواج. مجله علوم تربيتي و روان شناسي دانشگاه شهيد چمران، سال چهارم، شماره سوم. - منصور، محمود و دادستان، پریرخ(1376)، روان شناسی ژنتیک از روان تحلیل گری تا رفتارشناسی، چاپ سوم، تهران: انتشارات رشد. - نعمت طاوسی، محترم و شریفی، محمدعلی(1390)،سرسختی به منزله یک منبع حمایتی در محیط کار: یک متغیر پیشبین عوامل تنیدگی زای حرفه ای، پایان نامه کارشناسی ارشد رشته روان شناسی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب. - وب سایت خبری و تحلیلی استان هرمزگان (جرون نیوز) 1390، آمار تکان دهنده طلاق در هرمزگان، 29 آذرماه. - ویسی، محسن، حسین زاده، رضا و محمدي، مسعود(1379)، بررسي عوامل موثر بر تاب آوري در افراد در معرض خطرسوء مصرف مواد. پايان نامه دكتري. دانشگاه علوم بهزيستي و توانبخشي. تهران. - Ainsworth, M.D.S(1991) Attachment and other affectional bonds across the life cycle. In C.M Parkes, J. Stevenson-Hind, & P. Marris (Eds), attachment across the life cycle (pp. 33-51) London:Roultedge. - Aysenk, J&Flanagan, K. " Attachment style, marital satisfaction, commitment, and communal strength effects on relational repair message interpretation" Paper presented at the annual meeting of the International Communication Association, Dresden International Congress Centre, Dresden, Germany Online. Sam Houston State University, 1-28. - Hazan.C &Shaver P.R.(I987) Romantic love conceptualized as an attachment process. Journal of Personality and Social Psychology, 52,511-524 - Girman , J. M . and Rooney, J.F (1989). "The Influences of Ail-Anon on the Coping Behaviour of Wives Alcoholics," Journal of Studies on Alcoholics, N : 50, pp. 1030-1038. - Kuback B, Cox MJ, Kanoy KW, Harter KS, Burchinal M, Margand NA(1988). Adult attachment and marital interaction as predictors of whole family interactions during the transition to parenthood. J Fam Psychol;9(3):420-9. - Maddi, S. R. (2007). Relevance of Hardiness Assessment and Training to the Military- Context. Military phycology, 19 (1), 61-70. - Maddi, S.R. (2002). The story of hardiness: Twenty years of theorizing, research and practice. Consulting Psychology Journal, Vol.54, pp. 173-185 - Paley B, Cox MJ, Kanoy KW, Harter KS, Burchinal M, Margand NA. Adult attachment and marital interaction as predictors of whole family interactions during the transition to parenthood. J Fam Psychol 2005;9(3):4209. - Neria, Y., Steinmetz , S.G., koenen, K. Levinovsky ,L. Zakin , G. , & Dekel,R. (2001). Do attachment and hardiness relate to each other and to mental health in real – life stress? Journal of Social and Personal Relationship, vol. 18, no. 6, 844- 858. - Sharon, J. R. N., & Leslie, F. R. N. (2003). Creating a hardy work environment. journal of Rural Health, 21(4), 11-17. - Vance, D.E.,Struzick , T.C. Mastan, I (2008). Hardiness, successful aging and HIV: implications for social work. J. Gerontol. Soc. Work, 51, 3-4, 260-83. پیوست(پرسشنامه ها) پرسشنامه سرسختی اهواز خواهشمند است عبارات زیر را به دقت مطالعه نموده و یکی از چهار گزینه را که بهترین وجه ممکن ویژگی های شخصیتی شما را بیان می کند، انتخاب کنید. سوالاغلب اوقاتگاهی اوقاتبه ندرتهرگز1- خوب میدانم که چه عقاید و افکاری دارم2-احساس می کنم عمرم صرف انجام کارهایی شده استکه با معنا و ارزشمند است4- تصمیم گیری در مورد مسائل برایم آسان است5- از شرکت کردن در بحث و گفتگوهای اجتماعی استقبال میکنم6- در مقابل مسائل زندگی دچار سردرگمی می شوم7- حوادث استرس زای زندگی برایم تهدید آمیز است 8- اگر فردی سعی کند مرا آزار دهد،حقش را کف دستش می گذارم9- واقعیت برای من جالبتر از رویاها هستند10- هر قدر هم که سخت تلاش کنم تلاش هایم بدون ثمر است11- زندگی روزانه ی من پر جیزهایی هستند که برای من جالبند12- هرچقدر سختکوش تر باشم در رسیدن به اهداف خود موفق ترم13- پرشورترین و مهیج ترین چیز برای من خیال بافی است14- زندگی با من جالب است15- در برقراری تماس چشمی با دیگران راحت هستم16- از قرار گرفتندر موقعیت های نا آشنا استقبال می کنم17- تعغیرات زندگی را به عنوان تهدیدی برای امنیت و آسایش خود تلقی می کنم18- به سختی تسلیم تقدیر و سرنوشت خود می شوم19- در هنگام بیماری تحمل بالایی دارم 20- در تعغیر دادن عقیده نزدیکانم موفق هستم21- این سیاستمداران هستند که بر زندگی ما حکومت میکنند22- هنگام رویارویی با مشکلات تمرکز حواس خود را حفظ می کنم23 از موقعیت های مبهم وغیر قابل پیش بینی استقبال می کنم24- از کار کردن لذت می برم و به شور و هیجان می آیم25- به خوبی به شرایطو موقعیت های رقابت جویانه پاسخ نشان می دهم26- خواسته ها و احساسات خود را به راحتی ابراز می کنم 27- در برخورد با اشخاص غریبه آسوده و راحت هستم پرسشنامه سبک های دلبستگی هازن و شیور Abstract The main objective of the present study was to compare the attachment styles and psychological obstinate desire to control women divorce , a husband with substance use disorders Bandar Abbas . The method used in this research is descriptive and correlational field studies .from this population we had woman who wanted to resolve the issue by the court. 120 women were selected that had addicted husband. They were selected randomly. 60 people wanted to divorce and 60 other wanted to go on with their life. The two attachment style questionnaires Hazn and Shaver (1987 ) and , Ahvaz Hardiness questionnaire for analyzing the surveyed data is used and the following results were obtained : there are differences between secure attachment style in women with a husband with divorce , substance abuse disorders and women with eating disorders who want to continue her life. no difference between divergence attachment style in women with a husband, divorce and substance abuse disorder in women with eating disorders who want to continue her life was found. there is no difference between ambivalent attachment style in women with a husband with divorce , substance abuse disorders, and women with eating disorders want to continue her life. there is a difference between psychological hardiness in women with a husband with divorce , substance abuse disorders and women with eating disorders who want to continue her life . Keyword : Attachment styles , tend to divorce , control of psychological difficulties , substance use disorder Hormozgan University Qeshm Pardis Branch Thesis for a master's degree in family counseling Title : compare the attachment styles and psychological obstinate desire to control women divorce , a husband with substance use disorders Bandar Abbas Supervisor: Dr. Eqbal Zarei Advisor: Dr. Hussein Zeinali Poor Student : mohammadrezaMahmoodi Jul 2014

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

دانلود انواع فایل دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید