مفهوم و ماهیت فقر در اسلام و بررسی انواع آن (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
دانشکده معارف قرآنی اصفهان
گروه معارف
تحت عنوان :
پژوهشگر:
مرضیه عابدینی
فهرست مطالب
مفهوم فقر و انواع فقر
2-1- مفهوم فقر15
2-1-1- فقر از ديدگاه اهل لغت15
2-1-2- فقر از ديدگاه اصطلاحي17
2-1-3- فقر از ديدگاه احاديث19
2-1-3-1 - ستايش فقر و فقرا19
2-1-3-2 - نکوهش فقر و فقرا21
2 -1-4- فقر از ديدگاه سرمايه داري22
2-1-5- فقر از ديدگاه عرفاني23
2-2- انواع فقر26
2-2-1- فقر مطلق26
2-2-2- فقر نسبي27
2-2-3- فقر موردي27
2-2-4- فقر عمومي28
2-2-5- فقر به معناي نياز انسانها به يکديگر28
2-2-6- فقر عقوبتي – فقر کرامتي29
2-2-7- فقر نفس29
2-2-8 فقر معنوي30
2-2-9- فقر ديني31
2-2-10- فقر فرهنگي32
2-2-11 فقرذاتي33
2-2-12- فقر ممدوح و مذموم36
2-3- بيان ادب فقير در حال فقر42
منابع و مآخذ
مفهوم فقر و انواع فقر
2-1- مفهوم فقر
2-1-1- فقر از ديدگاه اهل لغت
فقر به معناي کندن ،حفر کردن ،فرود امدن حادثه بر کسي و شکستن پشت او ،پشت شکستن و درويشي است .گاه از فقر ،معني فاقد بودن عموم مايحتاج حيات اراده ميشود و به اين معني همه موجودات جز ذات اقدس الهي فقيرند که هرکس و هر چيز در افاضه فيض به باري تعالي عزاسمه نيازمند مي باشد . غني الذات تنها خداوند است و گاه فقر به نداشتن مال مراد باشد که برخي احاديث در ذم و نکوهش آن آمده و برخي احاديث در مدح وستايش آن . آري اگر فقر با صفاتي چون رضا و قناعت توام باشد فقير به فقر و نداري خود راضي باشد و براين باور است که خداي مهربان اين وضع را براي او پسنديده است .ولي اگر فقر بر فردي خام و بي مايه از معرفت به خدا درآيد باري گران و آزمايشي بس خطرناک است که وي را به عيوبي چون ضعف نفس و حسد وغيبت و دروغ و دزدي و خيانت دچارسازد و چه بسا ناتواني او از کشش اين بار گران وي را به کفر کشاند.
مرحوم نراقي در تعريف فقرمي فرمايد: فقر ضد غناست و آن عبارت است ازموجود نبودن آن چيزهايي که در زندگي به آنها نياز بوده باشد.
آيت الله مکارم شيرازي دراين باره چنين مي نويسند: فقر عبارت است از فقدان يا کسري درآمد به نحوي که شخص مبتلا به اين حالت مخارج شرعي و عرفي اش بيش از درآمد او باشد. به عبارت ديگرکسي است که مخارج سال خود و عيالاتش (زن و فرزندان و تحت تکلفش) را ندارد.
فقر در لغت نامه دهخدا چنين تعريف شده است: فقرنداشتن مايحتاج است و تفاوت آن با فقد اين است که فقد نداشتن چيزي است که بدان نيازي نباشد و آن را فقر نتوان گفت. بنابراين فقرا مردم مسکين و بي چيز را گويند، کساني که حرفه اي ندارنديا صاحبان حرفه که حرفه آنها زندگيشان را کفايت نکند.
خليل بن احمد ميگويد: «اَلْفَقْرُ فِى النَفسِ لا فِى الْمالِ تَعْرِفُهُ- وَ مِثْلَ ذاكَ الغنَى فِى النّفْسِ لا الْمال- يعنى فقر و نيازمندى حقيقى فقر نفسانى است نه فقر مالى كه تو آنرا مي شناسى، و هم چنين بىنيازى همان بىنيازى نفسانى يا عزت نفس و بزرگوارى است نه بىنيازى از جهت مال و ثروت.
در قاموس فقر بدين معنا امده است:
فقر: حاجت. فَقِير: حاجتمند واحتياج را از آن جهت فقر گفتهاند كه آن بمنزله شكسته شدن فقار ظهر (ستون فقرات) است در تعذّر رسيدن بمراد (مجمع).
ناگفته نماند: حاجت يكدفعه حاجت ذاتى است مثل يا أَيهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِي الْحَمِيدُ اى مردم شما بخدا محتاجيد و خدا اوست بىنياز ستوده. اين شامل حال همه است حتى ميلياردرها،و يك دفعه بمعنى نادارى و بىچيزى است مثل:« وَ مَنْ كانَ فَقِيراً فَلْيأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ»
فاقِرَه: داهيه بزرگ. اين از آنست كه بلاى بزرگ پشت انسان را ميشكند وَ وُجُوهٌ يوْمَئِذٍ باسِرَةٌ. تَظُنُّ أَنْ يفْعَلَ بِها فاقِرَةٌ.چهرههائى در آنروز درهم كشيده است توقّع دارد كه بلائى كمرشكن بسرش آيد.
ابن فارس درباره معناي فقر مي گويد: فقر:الفاء و القاف و الراء: أصل صحيح يدل على انفراج في شيء من عضو أو غير ذلك، من ذلك الفقار للظهر، الواحدة فقارة، سمّيت للحزوز و الفصول الّتى بينها. و الفقير: المكسور فقار الظهر من ذلّته و مسكنته. و من ذلك فقرتهم الفاقرة، و هي الداهية، كأنّها كاسرة لفقار الظهر. و بعض أهل العلم يقولون: الفقير: الّذى له بلغة من عيش. و أمّا الفقير: فانّه مخرج الماء من القناة، و قياسه صحيح، لأنّه هزم في الأرض و كسر .
ابن فارس مي گويد: فقر عبارت است از: فاء و قاف و راء که اصل صحيح کلمه است و دلالت مي کند بر گشايش در چيزيکه از عضو بدن باشد يا غير آن و از اين جهت «فقار اظهر» گودي پشت است و مفرد آن فقاره مي باشدکه براي شکاف و گشايش در ستون فقرات است و فقير به معني شکسته شدن .و اهل لغت مي گويند فقير کسي است که آرزوي رسيدن به زندگي خوب را دارد و فقير جايي است که آب خارج مي شود از قنات و سنجيدن اين نيز درست است . براي اينکه در زمين شکستي ايجاد شده و خرابي بوجود آمده است.
در جايي ديگر نيز فقر بدين معنا آمده است:
الفقر و الفقر: ضدّ الغنى، مثل الضعف و الضعف. و رجل فقير من المال، و قد فقر فهو فقير، و الجمع فقراء، و الأنثى فقيرة من نسوة فقائر. و الفقير:الّذى له ما يأكل، و المسكين الّذى لا شيء له. و الفقرة و الفقرة و الفقارة واحدة فقار الظهر، و هو ما انتضد من عظام الصلب من لدن الكاهل الى العجب .
2-1-2- فقر از ديدگاه اصطلاحي :
راغب اصفهاني مي گويد فقر به چهار معنابه کار مي رود:
اول: وجود نياز ضروري . اين معنا همه انسانها را تا زماني که در دنيا هستند و بلکه تمام موجودات را شامل مي شود . به همين معناست آيه « اي مردم شما نيازمند خداييد و خدا بي نياز و ستوده است »
دوم: تهيدستي که در اين ايات فقر به اين معناست :« اين صدقات براي ان نيازمنداني است که در راه خدا فرومانده اند ...از شدت خويشتنداري فرد بي اطلاع آنان را توانگر مي پندارد » و « صدقات در حقيقت ازآن نيازمندان ومستمندان است »
سوم : فقر نفس که عبارت است ازآزمندي و سيري ناپذيري .
چهارم : فقر و نيازمندي به خدا .همچنان که درآيه «پروردگارا به آنچه از خير و خوبي بر من نازل کرده اي نيازمندم» مقصود همين معنا از فقر است.
فقر عبارت است از نيازمندي انسان يا بي نصيب ماندن از چيزهايي که براي تامين زندگي او وکساني که تحت تکفل او هستند کفايت مي کند . به عبارتي دقيقتر :فقر عبارت است از نداشتن چيزهايي که آدمي در زندگي به آنها نيازمند است و ناقص يا اندک بودن امکاناتي که شکوفايي قابليت آدمي ظهور استعدادهاي او به آنها بستگي دارد .
امام محمد غزالي درتعريف فقر چنين مي گويد: بدان که فقر عبارت است از نيستي آنچه بدان حاجت باشد. اگر آنچه بدان حاجت افتد موجود باشد و برآن قدرت بوده محتاج فقير نباشد و چون اين فهم کردي شک نداري درآنچه هر موجودي جز حق تعالي فقير است زيرا که محتاج است به دوام وجود و دوام وجود او از فضل باريتعالي است و اين است معني فقر مطلق. 1
خواجه عبدالله انصاري مي گويد: بدان که فقر دو است : يکي آن که رسول خدا از آن استعاذت کرد و گفت « اَعوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ»و ديگر آن که فرمود :« اَلْفَقْرُ فَخْري». آن يکي نزديک کفر است واين يکي نزديک حق. اما آن که به کفر نزديک است فقر دل است که علم و حکمت و اخلاق و صبر و رضا و تسليم وتوکل از دل ببرد.اما آن فقر که گفت الفقر فخري آن است که مرد از دنيا برهنه گردد و در اين برهنگي به دين نزديک گردد.2
در قرآن فقر با تعبيرات گوناگوني مطرح گشته است:
1-سيئه؛ گناه زشت: به فقر تفسير شده است.« ََو بَلَونَهُم بِالحَسَناتِ وَ الَّسيئاتِ» 1و آنها را به خوبيها و بديها بيازموديم.درتفسير علي بن ابراهيم قمي آمده است : يعني« بِالسِعةِ وَ الْاَمْنِ وَ الْفَقْرِ وَ الْفاقَةِ الشِدَّةِ » (آزموديم) با فراخي و امنيت و فقر و بينوايي و سختي.
1-غزالي ،کيمياي سعادت ،ج2، ص425-
2- انصاري ، عبدالله بن محمد ،منازل السائرين،
3 -اعراف 168 ،مترجمان ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران ،ج10 ،ص100
از امام صادق عليه السلام نقل شده است که گفته اند: « حسنات» در کتاب خدا دو قسم است و «سيئات» نيز دو قسم است: از جمله حسناتي که خدا ذکر کرده است : سلامتي، امنيت ، فراخي در زندگي و رزق و روزي است . اينها را خداوند حسنات و نيکيها ناميده است و منظور از سيئه و بدي در اينجا بيماري و ترس و گرسنگي و سختي هاست.
2- مسکنت : بيچارگي ؛ «وَ ضُرِبَت عَلَيهِمُ المَسکَنَةُ »1، بر ايشان مهربيچارگي و فروماندگي زده شد.در تفسير قمي اين آيه نيز به جوع و گرسنگي تعبير شده است.
3-قتر: سختي و تنگدستي؛« وَلَا يرهَقُ وُجُوهَهُم قَتَرُُ وَ لَا ذِلَّةٌ»2سختي و تنگدستي و زبوني چهره شان را نمي پوشاند.
4-سوء : بدي و زشتي:«وَلَو کُنتُ أَعلَمُ الغَيبَ لَاستَکثَرتُ مِنَ الخَيرِ وَ مَا مسَّنِي السُّوءُ»3اگرغيب مي دانستم سود بسيار مي بردم و بدي به من نمي رسيد. امام باقر عليه السلام سوء را دراين آيه به « فقر » تفسير کردند.4
1-آل عمران 112،شريف لاهيجي ،محمدبن علي ،تفسير شريف لاهيجي ،ج1 ،ص367
2-يونس ،26 ،قمي ،علي بن ابراهيم، تفسيرقمي ،ج1،ص311
3-اعراف ،188 ،سيوطي ،جلال الدين،الدر المنثور في تفسير الماثور،ج3 ،ص151
4- بحراني ،سيدهاشم ،البرهان في تفسير القران ،ج4 ،ص202 في كتاب (طب الأئمة (عليهم السلام)): بإسناده عن جابر بن يزيد، قال: قال أبو جعفر الباقر (عليه السلام): «إن الله عز و جل يقول في كتابه: وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيرِ وَ ما مَسَّنِي السُّوءُ يعني الفقر
2-1-3- فقر از ديدگاه احاديث:
2-1-3-1 - ستايش فقر و فقرا:
از ائمه معصومين عليهم السلام در رابطه با ستودن فقر و ارزش فقرا احاديث متعدي وارد شده است. غرض از فقر در اين احاديث فقري است که از علتها ، آفات و بعضي اموال طبيعي يا تقديرها ي حتمي نتيجه مي شود نه فقري که سبب آن ستم معيشتي و ظلم اقتصادي باشد.و يا برخي احاديث اشاره به فقر اختياري است که بعضي آن را از باب زهد و قناعت براي خود برمي گزيند. شايد هم برخي احاديث ياد شده جهت ايجاد «اعتماد به نفس » در محرومان باشد بدان جهت که شخصيت آنان خرد نشود و به علت از دست دادن اعتماد به نفس سقوط نکنند و حضور فعالانه آنها در اجتماع از بين نرود .
1- پيامبر خدا صلي الله و عليه وآله فرمودند: در ميان فقيران براي خود دستهايي پيدا کنيد زيرا در روز قيامت آنان براي خود قدرتي دارند.
2- «اَلْفَقْرُاَمانَةٌ فَمَنْ کَتَمَهُ کانَ عِبادَةً» فقر امانتي است و هرکه آن را پوشيده دارد عبادتي باشد.
3- « لِکُلَّ شَيءٍ مِفتاحٌ وَ مِفتاحُ الجَنَّةِ حُبُّ الْمَساکينِ وَ الْفُقَراء ِ؛ هرچيزي را کليدي است و کليد بهشت دوستي مستمندان و فقيران است.».
4- امام علي عليه السلام فرمودند: کسي که سلامتي را دوست دارد بايد فقر و نداري را اختيار نمايد وکسي که راحتي و آسودگي خواهد بايد زهد و بي رغبتي دنيا را اختيار کند. اين حديث حضرت زهد و بي رغبتي به دنيا را گوشزد مي نمايد .چرا که هر کس در دنيا دارايي اش کمتر و اندوخته مالي اش ناچيز تر باشد حساب و کتابش نيز آسانتر است . فردي که فقر را از روي اختيار انتخاب کرده است ديگر دغدغه جمع مال ندارد و بيش از آنچه در انديشه اندوخته هاي مادي باشد فکرش مشغول امور اخروي مي گردد و خود را با سعادت ابدي همراه مي سازد.
5- رسول خدا صلي الله عليه و اله فرمودند: «سائِلوُا الْعُلَما وَ خاطِبوُا الْحُکَما وَ جالِسوا الْفُقَرا»
6- سُئِلَ عَنِ النَبي صَلّي الله عَلَيهِ وَ اٰلِه مَا الْفَقْرُ؟فَقالَ خَزانَةُ مِنْ خَزائِنِ اللهِ . قيلَ ثانياً؛ يا رَسوُل ُالله مَا الْفَقْرُ؟ فَقالَ کَرامَةُ مِنَ الله. قيلَ ثالِثاً: مَا الفَقْرُ؟ فَقالَ عَليهِ السَلام: « شَي لا يعْطيه اللهُ اِلّا نَبِياًء مُرْسَلًا اَوْ مُؤمِناً کَريماً عَلي اللهِ تَعاليٰ.» از پيامبر بزرگوار صلي الله و عليه و آله سوال شد که فقر چيست؟حضرت فرمودند:گنجي از گنجهاي الهي.دوباره از حضرت سوال شد فقر چيست ؟حضرت پاسخ دادند :کرامتي است از جانب خداوند متعال.و هنگامي که براي سومين بار از حضرت سوال شد ،حضرت فرمودند:فقر چيزي نيست مگر اينکه خداوند آن را به انبيا و اولياء و بندگان مومنش عطا مي فرمايد.
7- رسول خدا صلي الله و عليه و آله فرمودند: « الْفَقْرُ فَخْرِي وَ بِهِ أَفْتَخِرُ عَلَى سَائِرِ الْأَنْبِياءِ ؛ فقر افتخار من است و من به وسيله آن بر همه انبياءافتخار مي کنم. ». به نظر ميرسد فقر در اين روايت و امثال آن ميتواند به معناي فقر انتخابي يا زهد باشد؛ يعني هدف از بيان اين جمله آن باشد كه منِ پيامبر بهعنوان رهبر جامعة اسلامي به زندگي فقيرانه و در سطح زندگي عموم مردم افتخار ميكنم. فقري كه خود آن را برگزيدهام تا مرهمي باشد بر دلهاي فقراي شكيبايي كه در راه اعتلاي حق و براي طرفداري از آن، زندگي سخت و مشقتبار را بر خود هموار كردهاند.
اما آنچه مورد ستايش قرار گرفته است در واقع خود فقر نيست، بلکه مؤمني است که دچار فقر شده و از ايمان خود بيرون نرفته است؛ و به همين جهت در حديثي از امام علي بن ابي طالب چنين آمده است: «اَلْفَقْرُ اَزْينُ لِلْمُومِنِ مِنَ الْعِذارِ عَليٰ خَدِّ الْفَرَسِِ ؛ فقر، مؤمنان را بيشتر مي آرايد تا دنباله لگام ،گونه اسب را »پس آنچه مدح شده است، مؤمن صالحي است که در هنگام مبتلاشدن به فقر، زهد را سيره خود قرارمي دهد و در نتيجه از حالت اعتقادي خود خارج نمي گردد، و در اعمال ديني خود سستي روا نمي دارد.
2-1-3-2 - نکوهش فقر و فقرا:
احاديث وارده در باب نکوهش فقر و فقرا اشاره به حقارت شخص فقير و پيامدهاي سوءآن بر رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي فرد فقير دارد.که برخي از آنها عبارتند از:
1- الْفَقْرُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ؛ فقر سخت تر از قتل است.
2 ـ اَلَفقرُ ينسي : فقر و نداري فراموشي آورد. ( چون شخص فقير فکرش پيوسته متوجه مشکلات زندگي است)
3 - اَلقَبرُ خَيرٌ مِنَ اَلفَقرِ : گور بهتر از فقر است .
4ـ اِظها رُ التَّبَاؤُسِ يجلِبُ الفَقرَ : اظهار فقر و پريشاني سبب جلب فقر مي گردد .
5ـ اَلعُسرُ يشينُ الأخلاقَ وَ يوحِشَ الرِّفاقَ : تنگي و فشار زندگي خوي و خصلت ها را زشت گرداند و رفيقان را به وحشت اندازد .
6ـضَرُورَةُ اَلفَقرِ تَبعَثُ عَلي فَظيعِ الاَمرِ :ضرورت و ناچاري فقر و نداري آدمي را بر کار زشت و رسوا وادارد.
7ـ اِنَّ اَلفَقرَ مِذَلَّةٌ لِنَفسِ مِدهَشَةٌ لِلعَقلِ جالِبٌ لِلهُمُومِ : به راستي که فقر و نداري وسيله خواري جان و سرگرداني عقل و جلب اندوهها است .
8- قالَ النَّبِي (صلي الله و عليه و آله) : أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ( عليه السلام) خَلَقْتُكَ وَ ابْتَلَيتُكَ بِنَارِ نُمْرُودَ فَلَوِ ابْتَلَيتُكَ بِالْفَقْرِ وَ رَفَعْتُ عَنْكَ الصَّبْرَ فَمَا تَصْنَعُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ يا رَبِّ الْفَقْرُ إِلَي أَشَدُّ مِنْ نَارِ نُمْرُودَ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَبِعِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أَشَدَّ مِنَ الْفَقْرِ.
پيامبر «صلي الله و عليه و آله »: خداى متعال به ابراهيم «ع» چنين وحى كرد: «اى ابراهيم! تو را آفريدم و به آتش نمرودت آزمودم، اگر تو را به فقر مىآزمودم و صبر را از تو مىگرفتم چه مىكردى؟» ابراهيم گفت: «پروردگارا! فقر از آتش نمرود سختتر است.پس خداوند متعال فرمود به عزت و جلالم سوگند خلق نکردم در آسمان و زمين چيزي بدتر از فقر (و تهيدستي).
و نتيجه آن که خواستار فقر شدن در دعاها نيامده است، بلکه در بيشتر آنها پناه بردن به خدا از فقر آمده است و اين خود دليل بر آن است که فقر امر مطلوبي نيست.
2 -1-4- فقر از ديدگاه سرمايه داري:
دراقتصاد سرمايه داري فقير کسي است که از حداقل امکانات زندگي بهره مند نيست . بنابراين هنگامي که شخص از آن مقدار امکانات برخوردار شود و نيازهاي ضروري او برطرف گردد از فقرخارج شده است ولو از رفاه بهره نداشته باشد و درنهايت سختي اقتصادي و خواري اجتماعي به زندگي ادامه دهد.
يکي از تعريف هاي کلاسيک فقر؛ اين پديده را ناتواني در دستيابي به استاندارد حداقل زندگي مي داند وآن را با محاسبه نيازهاي مصرفي پايه يا درامد لازم براي تامين نيازها مي سنجد. ازطرف ديگرتعريف مارکسيستي حاکي از آن است که فقر ازچگونگي مناسبات اجتماعي ناشي مي شود که ازيک سو دستمزدها وسطح مصرف را دربرابرسود و انباشت سرمايه پايين نگه مي دارد وازطرف ديگربرشمار بيکاران مي افزايد. مارکس مي گويد : قانون فقر بر پايه بيکاري استوار بوده که پيداش آن رهاورد جايگزين شدن آلات و ابزار مدرن در جريان توليد بجاي کارگران مي باشد . زيرا هر دستگاهي و يا هر تجديد نظري در دستگاه که منجر به خودکار شدن آن گردد تعدادي از کارگران را بيکار مي کند و به خيابانها مي ريزد......پس به دنبال آن فقر و بيچارگي شيوع پيدا مي کند و سايه مرگ بر همه جا گسترده مي شود. و بالاخره عللل نيازمندي و فقر و محروميت که به نظر مارکس بر جامعه سرمايه داري سايه افکنده است اين است که نيازمندي و محروميت و هرگونه فقر و سرگرداني از تجويز مالکيت خصوصي ابزار توليد سرچشمه نگرفته است بلکه از شکل سرمايه داري مالکيت خصوصي ابزار توليد پديد آمده است . شکلي که بوسيله غارت و چپاول ،ابزار توليد را به مالکيت خصوصي در آورده است . همچنين افزايش فقر و بينوايي به اين علت بوده که جامعه سرمايه داري در کنار مالکيت خصوصي اصل مالکيت عمومي را مردود شمرده است و باور ندارد که لازم است تصرف مالکين نسبت به اموالشان در دايره خاصي محدود باشد.
اسلام مفهوم و معناي ثابتي براي همه شرايط و اوضاع به فقرنداده است. مثلا نمي گويد فقر، ناتواني ازاشباع ساده نيازهاي اساسي است، بلکه فقررا به معناي ملحق نشدن به سطح زندگي مردم مي داند به طوري که هرچه سطح زندگي مردم بالاتر مي رود خط فقرنيزتغييرمي کند ،زيرا همراه نبودن با ترقي سطح زندگي درهرشرايطي نسبت به آن، فقرمحسوب مي شود.
2-1-5- فقر از ديدگاه عرفاني:
يکي از متأخران گويد : فقير نه آن بود که دستش از متاع و زاد خالي بود ، فقير آن بود که طبعش از مراد خالي بود ؛ چنانکه خداوند تعالي وي را مالي دهد ، اگر مراد حفظ مال باشدش غني بود ، و اگر مراد ترک مال باشد هم غني بود ؛ که هر دو تصرف است اندر ملک غير ، و فقر ترک تصرف بود.
و ابو الحسن نوري – رحمة الله عليه – گويد : « نَعْتُ الْفَقيرُ السُکونُ عِنْدَ الْعَدَمِ وَ الْبَذْلِ عِنْدَ الْوُجودِ . »
چون نيابند خاموش باشند و چون بيابند ديگري را بدان اولي ترازخود دانند و بذل کنند . پس آن را که مراد لقمه اي باشد ، چون از مراد بازماند دلش ساکن بود ، و چون آن لقمه پديدار آيد آن را که اولي تر از خود داند بدان ، آن را بدو دهد . و اندر اين قول دو معني است : سکونش در حال عدم رضا بود ، و بذلش در حال وجود محبت .
سالک راه حقيقت به مقام فقر که عبارتست از عدم تملک اسباب ، نرسد الا بعد از عبور بر مقام زهد ، چه اول تا رغبت او از دنيا منصرف نگردد ، عدم تملک از او دست نيايد و اسم فقر بر کسي که رغبت دارد به دنيا اگر هيچ ملک ندارد عاريت و مجاز بود . چه فقر را اسمي است و رسمي و حقيقتي ، اسمش عدم تملک با وجود رغبت و رسمش عدم تملک با وجود زهد است و حقيقتش عدم امکان تملک چه اهل حقيقت به واسطه
آنکه جمله اشيا را در تصرف و ملکيت مالک الملک نبيند امکان حوالت مالکيت با غير روا ندارند و فقر ايشان صفتي ذاتي بود که به وجوداسباب و عدم آن متغير نشود . اگر تقديرأ مملکت عالم جمله در حوزه ايشان آيد همچنان خود را از تملک آن بري دانند. عارف سالک وقتي از زهد عبور کند و رغبت دنيا از دلش بيرون شود به فقر مي رسد و اين فقر با فقر مادي کاري ندارد که آن را رسول خدا (صلي الله و عليه و آله )فرمود : « کادَ الْفَقْرُ أنْ يکونَ کُفْرأ» يعني نزديک است که فقر انسان را به کفر بکشاند . آن فقري که عارفان دلسوخته به آن دست مي يازند ،رسيدن به مرحله اي است که مي فهمند از خود هيچ ندارند و همه چيز ها متعلق به اوست . عده اي از اين طايفه چون مي دانند آن چه را در دست دارند از اوست ،لذا به ديگران مي بخشند و با اين که خود محتاجند آن ها را ايثار مي کنند .
تهي شدن از خود و پر شدن از خدا بيشک از برترين غايات در سلوک عارفانه است که عارفان با عنوان «فناي در خدا» از آن ياد ميکنند. آنها بر اين باورند که سالک ميتواند به مرتبهاي برسد که جز خدا نبيند.وصول به مرتبه فنا در گرو فقير يافتن خويش از همه کمالات است و تا وقتي آدمي خود را مالک کمالي از کمالات گوناگون ببيند از شهود و کمال الاهي محروم ميماند؛ به عبارت ديگر تا وقتي آدمي خود را ميبيند، خدا را نميبيند و تا کمالات خداوندي بر او مشهود نگردد و مبهوت خداوند نشود، فنا بي معنا است؛ از اين رو است که فقر، جايگاه ويژه اي در عرفان و انديشه عارفان پيدا ميکند؛ تا آن جا که فقير از عناوين و اوصاف بسيار ارزشمند سالکان عالي مرتبه شمرده ميشود و هم از اين رو است که فقط برخي از سالکان، شايسته اين وصف ميشوند.
درکشف المحجوب در باب فقرچنين آمده است:اما فقر را رسمي و حقيقتي است . رسمش افلاس اضطراري است ، و حقيقتش اقبال اختياري . آن که رسم ديد به اسم بياراميد ، و چون مراد نيافت از حقيقت برميد. و آن که حقيقت يافت روي از موجودات برتافت ، و به فناي کل ، اندر رويت کل ، به بقاي کلي بشتافت. پس فقير آن بود که هيچ چيزش نباشد و اندر هيچ چيز خلل نه. به هستي اسباب غني نگردد ، و به نيستي آن محتاج سبب نه. وجود و عدم اسباب به نزديک فقرش يکسان بود ،از آنچه مشايخ گفته اند که : « هر چند درويش دست تنگ تر بود ، حال بر وي گشاده تر بود.» و رسول گفت ، صلي الله عليه و سلم : « اَلْفَقْرُ عِزًلِأهْلِهِ .» پس چيزي که اهل را عز بود مر نا اهل را ذل بود . و عزش آن است که فقير محفوظ الجوارح بود از زلل و محفوظ الحال از خلل . نه بر تنش معصيت و زلت رود و نه بر حالش خلل و آفت صورت گيرد؛ از آنچه ظاهرش مستغرق نعم ظاهره بود و باطنش منبع نعم باطنه ، تا تنش روحاني بود و دلش رباني . خلق را بدو حواله نماند و ادم را بدو نسبت نه ، تا از حواله ي خلق و نسبت آدم فقير بود و به ملک اين عالم غني نگردد اندر اين عالم ، و به ملک آن عالم غني نگردد اندر آن عالم .
عرفا از فقر اين معنا را منظور دارند :فناي نفس ، سلب انانیت، سقوط از هستی موهوم را عرفا فقیر می دانند . فقیر از نظر عارف کسی است که به کمال مطلوب نائل گشته از رسم در وجود او اثري نباشد و به مقام شامخ سلم نفس رسیده باشد. انانیت از او سلب از هستی اعتباري رسته باشد. حافظ که دولت فقر طلب می کند و فقر را سبب حشمت وتمکین خود می داند از نظرش این فقر است «الفقر فخری» فرموده رسول مکرم نیزاشاره به همین فقر است . فقیر این فقرگدایی است که گنج سلطانی را در دست دارد ، بی نیازي است که طمع به گردش گردون دون پرور نمی کند .
در کتاب (اللمع فی التصوف ) در این باره امده است ، فقرا بر سه دسته هستند : پس اول انهايي که چیزی را مالک نیستند و از احدي نه به ظاهر و نه به باطن چيزي را طلب نمي کنند، و از احدي انتظار چيزي ندارند و اگر هم چيزي به آنها داده شود نمي گيرند و اين مقام مقام مقربين است. دسته دوم کساني هستند که مالک چيزي نيستند و سوالي از احدي کنند و طلب نمي کنند اما اگر چيزي به انها داده شود قبول مي کنند و مي گيرند و اين مقام ،مقام صديقين است.
دسته سوم کساني هستند که مالک چيزي نيستند و در صورت محتاج شدن به بعضي از برادران طريقت که بدانند به طلب ايشان مسرور مي شوند مراجعه مي کنند و اين مقام، مقام صديقين در فقر است.
امام(رحمة الله عليه) درباره ي فقر مي فرمايد : در مقام اظهار ذلت و اظهار فقر اثبات انانیت نکوهیده نیست بلکه اصلا از باب اثبات انانیت نیست بلکه حفظ مقام عبودیت و توجه به نیاز تنگدستی اگر در حالت صحو دوم (صحو بعد از محو ) باشد خود یکی از تمامترین مراتب انسانیت است. او در ذیل آیه ي (اَنْتُمُ الْفُقَراءِ اِلَي اللهِ ) فقر را ذاتی انسان می داند و معتقد است فقیر در مکتب عاشقان کسی است که نیازمندي ذاتی خود را به مکتب عاشقان درک می کند و همه ي اوصاف و احوال و حتی هستی خود را مرهون عنایت و توجه محبوب و معبود خویش می داند و با هر اندیشه اي که بويي از انانيت داشته باشد ، مخالف است . ایشان بر این باورند که چون سالک به آنجا رسید ، مشاهده می کند که همه ي موجودات خاصه و تعینات فعلیه در عین مشیت، مستهلک و فانی است . پس کسی که به این مقام رسید و حقیقت ذاتش تدلی شد دیگر حیثیتی براي او به جز نفس تدلی باقی نمی ماند و ذاتي نماند تا تدلي بر او عارض شود و اين است آن مقام فقر مطلق که مشيت مطلقه است و اين است همان مشيت مطلقه که از آن به فيض مقدس و رحمت واسعه و اسم اعظم و ولايت مطلقه ي محمديه يا مقام علوي تعبير مي شود همين است که مي فرمايد :
کشکول فقرشد سبب افتخار ما اي يار دل فريب بيفزاي افتخار ما و در جايي ديگر فقر عرفاني را به زيبايي بيان و تعريف کرده است :
فقر فخر است اگر فارق از عالم باشد آنکه از خويش گذر کرد چه اش غم باشد
2-2- انواع فقر
در اين بخش به معرفي انواع فقرهاي موجود و تعاريف آنها پرداخته مي شود که عبارتند از :
2-2-1- فقر مطلق
مقصود از فقر مطلق مقدار نياز ضروري يک فرد به خوراک و پوشاک و مسکن و دارو و درمان جهت حفظ جان و سلامت بدن و ادامه حيات است به گونه اي که تامين نشدن اين مقدار موجب به خطر افتادن جان يا سلامت بدن گردد.
فقر مطلق که برخي از آن به فقر ابتدايي تعبير کرده اند به وضعيتي اشاره شده است که درآن درامد افراد پاسخگوي نيازهاي اساسي زندگي نمي باشد .
اما برخي اين فقر را فراتر از کمبود درامد مي دانند وآن را شامل سوءتغذيه ، کمبود بهداشت و فقدان آموزش نيز مي دانند .
در فقر مطلق انسان در چشمها خوار مي شود ،در شهرخود غريب به سر مي برد ،از نظرها ناپيداست، پريشانيها رخ مي دهد ،بلاها و گرفتاريها به انسان روي مي آورد و او را به پرده دريها وا مي دارد . اين پايه از فقر از عوامل مهم افزايش درصد خطاها ،بزهکاريها و کردارهاي نادرست و فساد انگيز است و چه بسا کفر و بي ديني ازآن مايه مي گيرد.
حضرت علي عليه السلام فرمودند: « ضَرُورَةُ الْفَقْرِتَبْعَثُ عَليٰ فَضيعِ الْاَمْرِ؛ ضرورت و ناچاري فقرو نداري آدمي را بر کار زشت و رسوا وا مي دارد.»
2-2-2- فقر نسبي:
مقصود از فقر نسبي اين است که فرد گرچه برخوردار ازمقدار ضروري خوراک،پوشاک و مسکن است ولي از امکانات و وسايل راحتي که غالبا مردم ازآن برخوردارند محروم باشد. يعني نسبت به متوسط زندگي اجتماعي فقير است. اين فقربه مواردي اطلاق مي شود که درآن اگر افراد بخشي از درامد خود را صرف مخارج غير ضروري نکنند برايشان کافي خواهد بود.
از نظر اسلام علاوه برآن که فقر مطلق از همه افراد بايد زدوده شود فقر نسبي نيزبايد از بين برود.غالبا فقري که در روايات مطرح وتوصيه به از بين بردن آن شده است فقر نسبي است يعني ضرورت دفع فقر مطلق بديهي شمرده شده است .
فقر مانند نيازهاي اساسي يک مفهوم پوياست .کارل مارکس درباره انساني سخن گفت که در کلبه کوچکي مي زيست و کاملا احساس خوشبختي مي کرد تا اينکه همسايه اش در کنار او کاخي بنا نمود . از همان زمان کلبه نشين احساس محروميت کرد .پس محروميت نسبي محروميتي است که از مقايسه سطح زندگي خود با يک گروه مرجع که درآمدهاي بالاتري دارد ناشي مي شود.
2-2-3- فقر موردي:
شامل اقليتي از يک جامعه مي گردد. وضعيت اين افراد شبيه به جزايري بي حاصل و خشک در ميان درياي بيکران است . اين نوع فقر خاص کشورهاي توسعه يافته مي باشد. مثل امريکا که به عنوان يک کشور توسعه يافته در ميان تجمل و اسرافيگري نسبتا عمومي به مواردي بر مي خوريم که افراد مسکن ،بهداشت و غذاي کافي ندارند.
2-2-4- فقر عمومي :
اين نوع فقر از ويژگي هاي جهان سوم است که در بر گيرنده اکثريت افراد جامعه مي باشد. سطح زندگي بيشتر مردم کشورهاي در حال توسعه به بياباني لم يزرع مي ماند که واحه هاي آباد داخل آن بيانگر وضعيت اقليت ثروتمند اين کشورهاست. فقرعمومي نمودي از غقب ماندگي وعدم توسعه يافتگي جامعه است.
2-2-5- فقر به معناي نياز انسانها به يکديگر:
انسانها براي گذران امورخود احتياج به يکديگر دارند و اين نيازها باعث زندگي جمعي انسان است .يک انسان به تنهايي قادرنيست تمام نيازهاي خود را تامين کند. اين نياز انسانها به يکديگر ذاتا نه ممدوح است ونه مذموم و درواقع مسئله اي اختياري نيست که ذم ويا مدحي برآن مترتب باشد. اصولا مدح و ذم اعمال انسان مخصوص افعالي است که از روي اختيار صادر شده باشند و نياز انسانها به يکديگربه لحاظ داشتن استعدادهاي متفاوت اختياري نيست . بنابراين انسانها به دليل داشتن اين فقرونيازنه قابل مدح اند و نه قابل ذم. اين نياز در همه افراد بشر به نوعي ديده مي شود و نمي توان گفت که افراد بي نياز از يکديگرند چه غني باشند و چه فقير از اين نظر که اين فقر نيز در کليه انسانها وجود دارد به فقر ذاتي شباهت دارد منتها در اين نوع فقر نياز انسان به انسان است اما در فقر ذاتي نياز انسان به خداوند است . نويسنده کتاب اقتصاد ما در اين باره چنين توضيح مي دهد: آنچه مسلم است انسان به طور فطري بر پايه حب ذات آفريده شده است ؛ از اين رو از همان اوان براي برآوردن نيازهاي خويش دست به کوشش زد . درنتيجه هرچه که در اطرافش بود به خدمت گرفت . همچنين طبيعي بود که انسان خود را مجبور مي بيند که انسان ديگري را به خاطر رفع نيازهاي خويش استخدام کند زيرا وي نمي توانست نيازهاي خويش را برآورده سازد مگر از طريق همکاري افراد ديگرو از اين پس بود که روابط اجتماعي برپايه آن نيازها بوجود آمد .سپس آن روابط گسترش يافت و با توسعه نيازها و بارور شدن آن در خلل آزمايش طولاني حيات انسان رشد نمود . بنابراين زندگي اجتماعي زائيده نيازهاي انسان است و نظام اجتماعي همان شکلي است که به زندگي اجتماعي بر طبق آن نيازها نظم و ترتيب مي دهد.
2-2-6- فقر عقوبتي – فقر کرامتي :
حضرت علي عليه السلام مي فرمايند : فقر نسبت به بعضي عقوبت است از جانب خداوند و نسبت به بعضي کرامت.علامت فقري که کرامت باشد آن است که صاحب خود را خوش خلق مي کند و مطيع پروردگار مي گرداندو شکايت از حال خود نمي کند و خدا را بر فقر خود شکر مي کند .و علامت فقري که عقوبت است ان است که صاحب خود را بد خلق مي کند و معصيت پروردگار مي نمايد و شکايت مي کند و به قضاي الهي راضي نيست.
در فقر کرامتي چون انسان همه چيز را از خداوند پنداشته و معتقد است که هر آنچه خداوند بر او مقدر کرده به خير و صلاح او بوده است پس راضي به فقر خويش مي شود و آن را عطيه اي از طرف پروردگارش تلقي مي نمايد .
اين فقر نشات گرفته از ايمان و اعنقاد قلبي افراد بوده که هرچه فرد ايمانش بيشتر و اعتقادش به باريتعالي مقاوم تر باشد از نداشته هايش گله و شکايتي نمي کند . اما در فقر عقوبتي بدان سبب که فرد خودش را با ديگران مقايسه کرده و چون مشاهده مي کند که از لحاظ دارايي کمتر از ديگران است تحمل آن برايش مشکل است و فقر خويش را به بي عدالتي خداوند نسبت مي دهد و خداوند متعال را سبب اصلي فقر خود مي داند پس نسبت به خداوند شاکر نبوده و هميشه ناسپاسي مي نمايد .
2-2-7- فقر نفس :
ممکن است به انسان حالتي دست دهد که نفس و دل او خود را به مال، مقام و يا چيز ديگري محتاج ببيند ، چنين فقري فقرنفس است. درصورتي که نفس فقيرشود هرچه ثروت افزايش يابد بازهم احساس کمبود فقر مي نمايد. اين فقربا حرص و آز آميخته است و درروايات بسيارنکوهش شده است و گفته شده که فقر اساسي ناپسند همين فقراست.
يعني گروهي به رغم برخورداري از مواهب طبيعي باز هم خود را نيازمند بدانند و در انديشه افزودن مال و دارايي خويش باشند و مشاهده افراد داراتر در حسرت وآه باشند . مانند تشنه اي که نوشيدن آب دريا بر تشنگي اش بيفزايد .مقابل اين وضعيت حالت استغنا است . يعني برخي مواقع شخص داراي فقرو تنگدستي است ولي در درون خود احساس آرامش و بي نيازي مي کند و همين حالت روحي وي او را از در خواست از ديگران بي نياز مي نمايد و اين همان حالت استغنا و غناي نفس است . همانهايي که خداوند در موردشان مي فرمايد : « از شدت خويشتن داري افراد نا آگاه آنها را بي نياز مي پندارند . اما آنها را از چهره هايشان مي شناسي و هرگز با اصرار چيزي را از مردم نمي خواهند .»
حضرت علي عليه السلام دراين باره مي فرمايند: «شَرُّ الْفَقْرِفَقرُالنّفس ِ؛ بدترين فقرها فقر نفس است».
2-2-8 فقر معنوي:
فقرمعنوي ،به مفهوم عدم استطاعت فکري، رواني و روحي است . گاهي اوقات از فقر معنوي به عنوان فقرفرهنگي هم نام برده مي شود. فقراعم از اينکه مادي باشد يا معنوي مي تواند جنبه دائمي داشته باشد و يا جنبه موقت به خود گيرد.
شهيد مطهري دراين باره چنين مي نويسد:« فقر روحي و معنوي بالاتر از فقر مالي و اقتصادي است ؛با داشتن ثروت روحي و فکري و اخلاقي مي توان فقر مالي و اقتتصادي را علاج کرد ولي با وجود فقر روحي و معنوي بي نيازي مالي سودي ندارد و ممکن است برناراحتي و شقاوت انسان بيفزايد. مقصود اين نيست که فقر مالي و احتياج مادي امر ممدوحي است ونبايدآن را چاره کرد بلکه مقصود اين است که انسان نبايد فقر را منحصربه فقرمالي بداند و توجهي به فقرهاي فکري وروحي و اخلاقي نداشته باشد.
چيزي که انسان را وا مي داردکه همه توجه خويش را معطوف به رفع فقر مالي بندد اين است که انسان خودش فقر مادي را بيش از ديگران احساس مي کند و رنج فقر مادي را بيش از کسان ديگر حس مي کند ،بر خلاف فقرهاي روحي و معنوي که خود شخص آن فقر و عوارض وآثارآن را احساس نمي کند و ديگران و مخصوصا آنهايي که از اين ثروت معنوي بهره کافي دارند بهتر احساس مي کنند .از اين جهت است که مي بينيم پيغمبران و پيشروان قافله بشريت توجه خود را به رفع نواقص روحي . معنوي معطوف کرده اند چون مي دانند که نواقص مادي را خود مردم خوب درک مي کنند و در اين ناحيه چندان احتياجي به تنبه و تذکر نيست».
امام سجاد عليه السلام فرمودند: «طَلَبُ الْحَوائِجِ إلَى النّاسِ مَذَلَّةُ لِلْحَياءِ وَ مَذْهَبَةٌ لِلْحَياءِ وَ اسْتِخْفافٌ بِالْوَقارِ وَ هُوَ الْفَقْرُ الْحاضِرُ؛ دست حاجت نزد مردم دراز كردن، زندگى را پست و خوار مىكند و حياء و شرم و آزرم را از بين مىبرد، وقار و سنگينى را كم مىكند و همين خود فقر نقد است.»
يعنى فقر منحصر به نداشتن پول نيست. فقر يعنى نياز. نداشتن پول نياز و فقر است. اظهار اين نيازها هم عين فقر است.به هر نسبت كه انسان كمتر دست حاجت پيش مردم دراز كند، به نوعى غنا و بىنيازى نقد نائل شده است. «وَ قِلَةُ طَلَبِ الْحَوائِجِ اِلىَ النّاسز هُوَ الْغَنىُّ الْحاضِرِ»
پس انسان نبايد اشتباه كند كه براى رفع فقر مالى، خود را به فقر ديگرى مبتلا كند يعني ارزش خود را پايين آورده ، خود را در مقابل ديگران کوچک کرده و دست نياز به طرف آنان دراز کند .حضرت علي عليه السلام مىفرمايند: «مَا اَحْسَنَ تَواضُعَ الْاَغْنِياءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَاللهِ ". چقدر نيكوست تواضع و فروتنى ثروتمندان در مقابل نيازمندان به خاطر خدا. «وَ اَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَراءِ عَلَىٰ الْاَغْنِياَءِ ٱتِّكالاً عَلَىٰ اللهِ ". و بهتر از آن، تكبر فقراء است - يعنى بىاعتنائى آنها - در مقابل اغنيا به حكم اتكاء به حق .
2-2-9- فقر ديني :
به معناي آن که فرد درفراگيري احکام و معارف ديني و شناختن صفات حميده و رذيله هيچگونه تلاش و اقدامي انجام نداده است. درنتيجه درداشتن و عمل به معارف و اصول و فروع دين که لازمه زندگي بشريت است داراي نقص و کمبود است. امام صادق عليه السلام ازاين نوع فقربه عنوان مرگ سرخ تعبير کردند و فرمودند: « اَلْفَقْرُ اَلمَوتُ الاَحْمَرُ»
شايد تعبير به مرگ سرخ به علت داشتن خطرات و پيامد هاي سوء آن بوده باشد که حضرت به آن اشاره کرده اند . پيامد هاي سوئي که ناشي از عدم تعليم احکام و دستورات الهي بر فرد مترتب مي شود و هزينه سنگيني را براي او به جاي مي گذارد. فرد به علت عدم آگاهي و دانش کافي نسبت به صفات پسنديده يا صفات رذيله و بکارگيري آنها در زندگي دنيوي خود که مقدمه ساز زندگي اخروي است دچار نقصان مي گردد . چرا که به دنبال آن نبوده تا بداند که اعمال شايسته اي که سعادت يک فرد را در دو سرا تضمين مي کند چيست و چگونه بايد آنها را در زندگي پياده نمايد. دين اسلام مجموعه جامع و کاملي است که همه برنامه هاي زندگي دنيوي و اخروي انسان را تا رسيدن به مرحله کمال و سعادت بشريت براي انسان ترسيم کرده است . پس فرد بايد در صدد تعليم و يادگيري آن باشد و کسي که چنين نباشد دچار نوعي فقر و نياز است .
2-2-10- فقر فرهنگي:
اين فقر را مي توان فقدان آگاهيهاي لازم دانست. تعصبها ،خودپسنديها، لجاجت ورزي، انکار علم و پيشرفتهاي علمي ،خودداري از دانش پژوهي وپايبندي به سنتها و روشهاي نابخردانه ازآن ناشي مي شود.اين فقر شديدترين نوع فقر به شمار مي رود و ريشه اي ترين عامل عقب ماندگي و مانع بسياري از حرکتهاي توسعه و رشد است .
مصرف گرايي، خود باختگي ،برداشتهاي ناصواب از پديده ها وامور مختلف و فقدان آينده نگري از ويژگيهاي برجسته جوامعي است که رشد فرهنگي لازم را نيافته اند .فقر فرهنگي انواع وابستگيهاي فرهنگي را به همراه دارد.در تمام مسائل زندگي از معيارهاي خودي روي مي گرداند و به معيارهاي بيگانه مي گرايد. اين روند به مرگ استعدادهاي مختلف در جامعه مي انجامد .مردمي که در فقر فرهنگي به سر مي برند زمينه مناسبي براي اجراي نقشه هاي شيطان صفتانند که به نداي انحرافي آنها پاسخ مثبت مي دهندو در جهت مطلوب آنها حرکت مي کنند.
حضرت علي عليه السلام در اين باره مي فرمايند : در ميان هر جامعه بزرگان و اشراف زادگاني وجود دارند که غرق در فقر فرهنگي اند . به پيشينيان خود مي بالند وجاهلانه خود را انسانهاي برترمي پندارند. اين دسته از افراد تعصبات قومي – نژادي دارند و مي توان آنها را ستونهاي فتنه و پايه هاي فسق و تباهي دانست که مرکبهاي راهواري براي شيطانند که از طريق آنها شيطان به مردم حمله ور مي شود
غالباً فقر مادي با فقر فرهنگي همراه است. كسي كه از حيث مادي فقير است، فكرش آنقدر مشغول تأمين مايحتاج اولية زندگي است كه كمتر مجال و فرصتي براي برآوردن نيازهاي فرهنگي و تربيتي خود و خانوادهاش دارد. اگر هم فرصتي براي اين كار پيش بيايد، زمينهها و امكانات آن برايش فراهم نيست. در نتيجه، بسياري از مواهب و استعدادهاي خدادادي وي به فعليت نميرسند و بهرهبرداري درستي از آنها صورت نميگيرد.درتعايير ديني از اين نوع فقر به جهل تعبير شده است. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: يا عَلِي، لا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ؛هيچ فقري بالاتر از جهل نيست.
حضرت علي عليه السلام نيز مي فرمايند:« اَلْجَهْلُ فِسادُ کُلِ اَمْرٍ؛ ناداني ريشه همه بديهاست .
همچنين در حديثي ديگر فرمودند: نادان کسي است که خود را به آنچه نمي داند دانا شمارد و به راي و نظر خود بسنده کند و پيوسته از دانشمندان دوري کند و از آنان عيب گيرد و مخالفان خود را بر خطا داند و آنچه را نفهميده گمراه کننده شمارد......پس فقر فرهنگي و فقدان تعليم و تربيت و تحصيلات مناسب، فرد را از دستيابي به روشهاي كنترل بر محيط و كاستن از اضطرابهاي ناشي از فقر و محروميت باز ميدارد و او را در معرض اختلالات رواني قرار ميدهد. علاوه بر اين، محروميت از سواد و تحصيلات، فقر مادي را تشديد ميكند و اين تسلسل همچنان ادامه مييابد و با افزايش فقر، بهداشت رواني فرد بيشتر آسيب ميبيند.
2-2-11 فقرذاتي :
بر اساس فرهنگ اديان آسماني جز خداوند همه موجودات جهان فقير و نيازمندند و اين نيازمندي تا زماني که انسان در دنيا هست موجود مي باشد و اين فقر يک صفت نيست بلکه در فطرت و خمير مايه ي انسان نهفته است و آنگاه که انسان اين نياز خود را نسبت به باريتعالي درک کند پس زندگي اش جهت دار و هدفمند شده است. هرچه انسان نيازبيشتري به وجود مطلق داشته باشد، ناشي ازعلومرتبه ودرجه اوست. اگرانسان درک کند که ذاتا محتاج خداست و خداوند ذاتا بي نيازازهمه است سعي و تلاش خواهد کرد که به سوي کمال مطلق حرکت کند.خداوند در قرآن کريم مي فرمايد : «يا اَيهَا النّاسُ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَي اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَني الْحَميدُ ؛ اي مردم شما به خدا نيازمنديد و خداست که بي نياز و ستوده است.»
در تفسير اين آيه از بانو امين آمده است:
«در اين آيه ذات متعال به تمام افراد بشر اعلام مي نمايدكه بايستى بدانيد و آگاه باشيد كه تمامى شماها در فقر و نيستى ذاتى مساوى مي باشيد و هستى و مال و قوّت و قدرت و آنچه را كه پنداريد مالك مي باشيد تماما ملك خدا و در قبضه تصرّف او است و نسبت بشما عاريتى است هر آنى كه مشيتش قرار بگيرد فورا از شما گرفته خواهد شد.
غناى ذاتى و وجود حقيقى مخصوص بذات ازلى و ابدى مبدء تعالى است هر ممكنى بقدر استعدادش از فيض رحمت او تعالى بهرهاى مي برد لكن مالك خودش و كمالاتش نخواهد گرديد.
در مقام معرفي « ذات » انسان با اين پرسش روبرو هستيم که انسان بدون در نظر گرفتن همه کمالات و دارايي هاي خود و با نظر به ذاتش چه ويژگي هايي دارد ؟
اگر در معرفي ذات انسان در پي بيان ذاتيات او باشيم با تنبهات آينده به اين پاسخ مي رسيم که انسان غير از فقر و ناداري ، ذاتي ديگري را دارا نيست.
بنا براين وقتي که مي گوييم : « عالم فقر ذاتي دارد » يا « عالم ذاتأ فقير است » مراد ما اين است که اگر به ذات عالم نظر کنيم ذات او را فاقد علم مي يابيم . که اين مطلب در مورد هر کمال ديگري غير از علم نيز صادق است . هر کسي که کمالي دارد با نظر به ذاتش فاقد آن کمال بوده است .
بنابر اين شخص عالم در حاليکه خود را هم انسان و هم عالم مي يابد اگر به کمال انسانيت و عالميت خود وجدانأ نظر کند هيچ کدام را عين خود و جوشيده از ذات خود نمي يابد .او مي تواند فرض کند عالم ، قادر ، سالم و... نباشد و حتي انسانيت خود را هم از دست بدهد ، چرا که انسانيت چيزي جز مجموعه ي کمالات انساني قابل سلب از او نيست. فرض سلب تک تک اعضاي اين مجموعه از آدمي به تناقض نمي انجامد . کمالات انساني ، ذاتي ذات انسان نيستند . بنابراين مي توان گفت تنها يک ويژگي ، ذاتي ماهيت است :
ناداري و فقر . از خود هيچ نداشتن و تهي دست بودن ، همان « فقر ذاتي » است که تنها ويژگي ماهيت « بما هي هي » محسوب مي گردد . بنابر اين وقتي گفته مي شود ماهيت ذاتأ فقير است ، يعني با نظر به ذاتش هيچ ندارد . اين بيان ، بهترين معرف ماهيت است . «من » آنقدر فقير و نادار هستم که اگر بخواهم خودم را هم بشناسم، به خودي خود نمي توانم . بايد موجود باشم و علم و ادراک هم داشته باشم ، تا بتوانم بگويم: «من»
حتي اين دو کمال ( وجود و علم ) را من به خودي خود ( ذاتأ ) ندارم ، بلکه بايد به « من » اعطا شود . به طور کلي همه ي صفات ماهيت ، عارض بر او مي شوند و هيچ چيز جز همان فقر ذاتي ، از آن خود ماهيت ( به ذات ماهيت ) نيست.
و در اين باره مي توان گفت که فقرا چند طايفه اند:
1-طايفه يي آنک دنيا و اسباب آن را هيچ ملک نبينند اگر چه در جمع تصوف ايشان بود و هر چه به دست ايشان آيد ايثار کنند و بر آن توقع عوضي در دنيا و آخرت ندارند.
2-طايفه يي آنک با اين وصف اعمال و طاعات را اگر چه از ايشان صادر شود ، هم از خود نبينند و ملک خود ندانند و بد آن عوضي چشم ندارند .
3-طايفه يي آنک با اين دو وصف ، هيچ حال و مقام از آن خود نبينند ، بلکه جمله را فضل ولطف او دانند
4- طايفه يي آنک با اين اوصاف ، ذات و هستي خود را از آن خود نبينند ، بلکه خودي خود را از آن خود نبينند ، ايشان را نه ذات بود نه صفت ، نه حال نه مقام ، نه فعل نه اثر ، در هر دو عالم هيچ ندارند و اين وصف که هيچ ندارند هم ندارند « محو في محو و فحق في فحق »
ايت الله مشکيني در کتاب «مسلکنا» بعد ازآنکه ايات و اخبار مربوط به فقر را نقل مي کند ،پس از آن در ضمن تعريف فقر به تقسيم بندي آن پرداخته است و بر اساس عوامل فقرآن را تقسيم کرده و مي نويسد: فقر همان احتياج ونيازبه چيزي است که آن چيزملازمه زندگي است و در اختيار نيازمند نيست وآن فقربر چند قسم است ازجمله آنها فقر عقلي، فقرديني ، فقر ساير کمالات انساني و فقر مالي است که فقر مالي بر چند قسم است :
قسم اول ؛ فقر اختياري وآن اين است که انسان خودش آن را براي خودش هموار کرده است. مانند ثروتمندي که دارايي خود را براي حفظ جان مستمندان از هلاکت (به آنها ) بخشيده و خودش نيز مانند آنها فقير شده است . قسم دوم ؛ فقر اجباري است و آن اين است که براساس اقتضاي مشيت الهي و بدون اينکه انسان خودش در تحصيل معاش قصور کرده باشد پيش آمده است. قسم سوم ؛ فقر اختياري است وآن اين است که خودش سبب آن را فراهم آورده است مانند اينکه کوشش در تحصيل معاش نکند و تنبلي و کسالت به خرج دهد و يا اينکه کسي ديگر بر اموال و حقوق او مسلط بوده باشد و او در حاليکه قدرت مطالبه و دفاع از حقوق خود را دارد حرکت نکند و براي بدست آوردن حق خود دفاع نکند .و اما اين قسم جدا مذموم است و شايد اين همان فقري است که بيم آن مي رود که به کفر بيانجامد.
2-2-12- فقر ممدوح و مذموم:
نوع ديگري از فقر که از آيات و روايات رسيده در اين باب نتيجه مي شود فقر ممدوح و فقر مذموم است. اين نوع فقر چکيده و نتيجه اي است از انواع فقر هاي اقتصادي ، اجتماعي ، فرهنگي ، ديني ، معنوي و ... و از آن جهت عنوان ممدوح يا مذموم به خود گرفته است که عکس العمل فرد فقير را در مقابل فقرش مشخص مي نمايد . اصولا فقر ممدوح را فقري مي دانند که فرد مبتلا به فقر در مقابل آن شاکر باشد و يا حدأقل در مقابل پروردگارش ناسپاسي نکند ، فقر خود را به خداوند نسبت ندهد و اصل آن را نعمت و رحمتي از جانب پروردگار بداند .
علامه مجلسي در اين باره چنين مي گويد : « فقري که ممدوح است فقر الي الله است و فقري که مذموم است فقر الي الناس است و از بعضي احاديث فهميده مي شود فقري که مذموم است آن است که آدمي در دين تنگ مايه باشد و تحقيق اين مقام آن است که هر چيز که حق سبحانه و تعالي در دنيا خلق فرموده و در ميان مردم مقرر ساخته همه لطف و رحمت است چون عالم تکليف و اختيار است . و همچنين فقر و احتياج وسيله ايست براي تحصيل سعادات که آدمي بر مشقت آن صبر نمايد و به ثوابهاي عظيم فايز گردد حاصل آيد و محتاج به محرمات شود و از براي خدا ترک نمايد و به اعلي درجه زهد و ورع برسد و ليکن گاهي برآن صبر نمي کند و به سبب آن مرتکب سوال از مخلوق مي شود وآن از بدترين نقايص و عيبهاست و گاهي به سبب آن مرتکب محرمات مي شود و گاهي به سبب آن به خداوند خود بد گمان مي شود و نسبت ظلم وجور به خدا مي دهد و کافر مي شود . پس معلوم شد که اصل فقر، نعمت و رحمت است و ليکن گاه آدمي به اختيار خود آن را وسيله شقاوت مي نمايد . پس هر جا که مدح وارد شده جهت خيرش را مدح کرده است و هرجا که مذمت وارد شده جهت شرش را مذمت کرده است».
از امام باقرعليه السلام روايت است که فرمودند: رسول خدا صلي الله و عليه و اله فرمود: خداي عزوجل مي فرمايد:« در بين بندگان من کساني هستند که کار دينشان جز به بي نيازي و وسعت روزي و سلامتي تن اصلاح نمي شود. پس آنان را به بي نيازي و وسعت روزي و سلامت تن مبتلا مي کنم و اينچنين کار دينشان را به صلاح مي آورم و بعضي از بندگان مومن من کار دينشان سامان نمي پذيرد مگر به تنگدستي و بينوايي و بيماري بدن. پس آنان را به تنگدستي و بينوايي و بيماري در بدن مي آزمايم و اينچنين کار دينشان را سامان مي دهم....»
البته ممدوح بودن فقر يا مذموم بودن آن نزد فقير بستگي به ايمان و اعتقاد قلبي وي دارد . هرچه از ايمان قويتري برخوردار باشد مدح فقر نزدش بيشتر است و هرچه اين ايمان و اعتقاد به خداوند سست تر باشد ذمش نزد فقير بيشتر است .در کتاب گفتار فلسفي در بحث فقر مذموم و ممدوح چنين مي گويد: «اگر کسي آماده کارکردن هست لکن به علت فرسودگي و ضعف شديد يا بيماري قدرت کار ندارد و حداقل امر معاش و سد جوع در دسترس نيست او فقير و گرسنه است و اين فقر بي اندازه مذموم است زيرا چنين فقري ممکن است آدمي را به گناه و ناپاکي و دزدي و تجاوز به اموال مردم يا به کفر گويي و اسائه به مقام مقدس باريتعالي وادار نمايد. اين فقر در نظر اسلام بسيار مذموم است و در اين باره روايات بسياري رسيده است .
اما فقر ممدوح فقري است که انسان به قدر کفاف و آن مقداري که براي خود و خانواده اش لازم است و کفايت مي کند واجد باشد و اين زندگي که هم آبرو محفوظ است و هم اسير ثروتمندي و سرمايه داري نيست وآنقدر محبوب رسول خداست که دعا مي کرد و مي فرمود : «اَللهُمَّ اجْعَلْ قوُتَ مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ کَفافا » بارالها قوت و غذاي محمد و ال محمد را به قدر کفاف قرار بده.»
اما فقر از هر نوعي که باشد انسان بايد درصدد رفع آن برآيد و با تلاش و پيگيري مجدّانه خود بتواند خود را از اين مهلکه نجات دهد چرا که اگر فقر بيش از حد توان آدمي باشد وي را درمانده کرده و او را رنجور مي نمايد . از اين جهت است که در دعاهاي وارده از ائمه بزرگوار نيز هميشه در خواست مال و ثروت شده است . تا بدين سبب دست نياز پيش خلق دراز نکرده و نيازمند مخلوق نباشيم .
امام سجاد عليه السلام در دعاي خويش چنين مي فرمايند:
« وَاَغْنِني وَاَوْسِعْ عَلَي فِي رِزْقِکَ وَ لا تَفْتَنِي بِالنَّظَرِ»بار الها انقدر مرا غني ساز و از مال دنيا برخوردارم نما که به مردم نياز نداشته باشم و روزيت را بر من وسعت بخش تا خانواده ام در گشايش باشند و مرا با نگاه و التفات به اموال ثروتمندان آزمايش منما.
بحث درباره ثروت و فقر و فرد مبتلا به مفصل است و نمي توان گفت اگر فردي از لحاظ دارايي در مضيقه نباشد و دست نياز به سوي مخلوق دراز نکند پس چنين فردي شاکر نعمات الهي است و هيچ گاه از مسير حق منحرف نمي شود و برعکس اگر فردي فقير باشد به جهت فقر و نيازمندي اش به ديگران از مسير حق منحرف گرديده و نسبت به خداوند متعال شاکر نيست . چرا که فقر و ثروت هر کدام در وجود آدمي فضايل و رذايلي را به همراه دارد .
استاد مطهري درباب نسبي بودن بلا و نعمت چنين مي گويد:
از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه مصائب، وقتى نعمت هستند كه انسان از آنها بهره بردارى كند و با صبر و استقامت و مواجهه با دشواريهايى كه مصائب توليد مىكنند روح خود را كمال بخشد. اما اگر انسان در برابر سختيها فرار را انتخاب كند و ناله و شكوه سر دهد، در اين صورت بلا از براى او واقعا بلاست. حقيقت اين است كه نعمتهاى دنيا نيز مانند مصائب، ممكن است مايه رقاء و سعادت باشد، و ممكن است مايه بدبختى و بيچارگى گردد.
نه فقر، بدبختى مطلق است و نه ثروت خوشبختى مطلق. چه بسا فقرهايى كه موجب تربيت و تكميل انسانها گرديده، و چه بسا ثروتهايى كه مايه بدبختى و نكبت قرار گرفته است. امنيت و نا امنى نيز چنين است. برخى از افراد يا ملتها در هنگام امنيت و رفاه، به عياشى و تن پرورى مىافتند و بالنتيجه در پرتگاه خوارى و ذلت سقوط مىكنند و بسيارى ديگر از ملتها از شلاق بدبختى و گرسنگى به جنبش در مىآيند و به آقايى و عزت مىرسند.
هم از راه فقر مىتوان به سعادت رسيد و هم از راه ثروت، و از هر دو راه نيز ممكن است آدمى به بدبختى برسد. عليهذا نعمت بودن نعمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن نعمت، كه شاكر باشد يا كفور، و همچنين نقمت بودن نقمت، بستگى دارد به نوع عكس العمل انسان در برابر آن كه صابر و خويشتندار باشد يا سست عنصروبى اراده. از اينرو، يك چيز نسبت به دو شخص، وضع مختلفى مىيابد، يعنى يك چيز براى يك نفر نعمت است، و همان چيز براى شخص ديگر نقمت. اين است كه مىگوييم: " نعمت و بلا هر دو نسبى است ". چيزى را بايد بلا ناميد كه عقوبت معنوى الهى باشد، يعنى آثار بد عمل انسان. اين امور از آن جهت بلا و مصيبت واقعى اند كه اولا معلول اراده و اختيار خود انسان هستند، و ثانيا مقدمه هيچ خير و هيچ كمالى نيستند. در مجموع مي توان چنين نتيجه گرفت که اگرفقر حاصل تنبلي ، بيکاري و يا بيماري شخص نباشد و خارج از اين حوزه باشد پس بيشتر تقدير و سرنوشت الهي است که براي فرد رقم خورده است . پس لازم است که فرد فقير در مواجهه با آن شکر گذار بوده و راضي به قضاي الهي باشد و بداند در آنچه به سر مي برد برايش اصلح است و الا چنين نمي بود .
مرحوم مجلسى مىفرمايد: فقر و غنا سلامتى و بيمارى و عزت و ذلت و شهرت و گمنامى و ساير اين حالات جهات زيادى دارند و به لحاظ اشخاص و احوال و ازمنه احكامى متفاوت دارند و تنها خداى تعالى عالم به همه تفاصيل است، ولى چون خداى تعالى به لطف عميم خويش آنچه را كه مصالح عباد در آن است انجام مىدهد لذا بنده بايد همه آنها را به مولايش واگذار كند و راضى به قضا و صابر بر بلاى وى باشد و نعمتهاى او را شاكر باشد، و لذا حالى را كه عاقبت آن را نمىداند اختيار نكند بنا بر اين غنا براى غنى بهتر است و الّا مولايش با وى چنيننمىكرد، و فقر براى فقير اصلح است و الا خداى تعالى با وى چنين نمىكرد با اينكه مربّى همه اوست. پايان كلام مرحوم مجلسى، رواياتى را مرحوم صاحب عده در اين موضع نقل فرموده است كه فقرا قبل از همه به بهشت مىروند، و اغنيا به خاطر حساب معطل مىمانند، و نيز حتى حضرت سليمان عليه السلام با آن همه جلالت شأن بعد از همه انبيا وارد بهشت مىشود چون سلطنت دنيا داشته است.
بنا بر اين اگر ورود به بهشت معيار افضليت باشد دو شخص هم مرتبه كه يكى فقير و ديگر غنى بوده و از جهت طاعات برابر بودند جز آنكه غنى در مبرات ماليه بهتر بوده و فقير در صبر و تحمل شدايد فقر بهتر بوده است فقير زودتر به بهشت مىرسد و غنى دچار حساب و مواقف ديگر مىشود، بله اگر صلاح غنى در غنا بوده به اينكه اگر همان غنى فقيرى مىشده ايمان خود را از دست مىداده است در اين صورت بايد رضا به غنا بدهد اصلح به حال وى همان غنا مىباشد و يا بر عكس در اين سخنى نيست و نيز رضايت به سرنوشت نيز كلام ديگرى است.
و نهايتا آنکه : فقر و ثروت اگر مانع قرار گرفتن مسلمين درمسير الهي باشند مذمومند، فقر از آن جهت که انسان را گرفتارو مشغول رفع احتياجات ضروري و اوليه مي نمايد و نيز او را ضربه پذير، سلطه پذير و آماده انحراف مي تمايد، شديداً نهي شده و ثروت از آن جهت که اغوا کننده است و ثروتمند درمعرض غرور و تفرعن و استغنا مي باشد و احتمال طغيان او درمقابل خداوند وجود دارد.پس هم فقير بايد بر فقرش شکيبا باشد، بلکه شکر کند و هم غني هم بايد شکر کند وبه وظايف خويش عمل نمايد. پس اگر هر دو به وظيفه ي خود عمل کردند، آن گاه پاداش فقير صابر، بيش تر از ثروتمند شاکر است، همانگونه که در روايات به ان اشاره شده است.
خداوند در قرآن کريم مي فرمايد: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِي يريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً» «با کساني باش که پروردگار خود را صبح و عصر مي خوانند و تنها رضاي او را مي طلبد و هرگز به خاطر زيورهاي دنيا، چشمان خود را از آن ها بر مگير و از کساني که قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم، اطاعت مکن؛ همان ها که از هواي نفس پيروي کردند و کارهايشان افراطي است».
واينکه پيامبر بزرگوار صلي الله و عليه و آله فرمودند: «اَلْفَقْرُ فَخْرِي».بعضي ازدانشمندان ديني درتفسير اين حديث به شان صدور آن توجه کرده و گفته اند: از آنجايي که درجامعه جاهليت قبل ازاسلام، ثروت ملاک امتياز انسانها و معيار برتري آن ها شمرده مي شد؛پيامبر (صلي الله عليه واله) براي اينکه در ملاکها اصالت دادن به ثروت را دراذهان جامعه آن روز را رفع کند تاثروت را مايه برتري يک انسان برديگري به حساب نياورند اين جمله را فرموده است و در واقع با بيان اين جمله خط بطلاني براين ملاک (ثروت) براي تقسيم بندي انسانها به خوب و بد کشيده است.
ظاهرأ فقر پسنديده ، سه شرط دارد:
(1)معلول کوتاهي و تقصير انسان در حرکت و تلاش براي تحصيل روزي نباشد؛ چون که خداوند به اين تلاش فرمان داده است و نيازي که معلول کوتاهي باشد، حسني ندارد و مشمول ادله ي نيکو دانستن فقر نيست.
(2)همراه با رضايت و تسليم باشد و بي تابي و شکايت در نزد مردم از اوسر نزند.
(3)فشار فقر، او را وادار به معصيت نکند .
فقر با اين شرايط، پسنديده است، زيرا در اين صورت ، فقير با اين که دچار تنگي معيشت و سختي زندگي است در باطن، راضي به حکم خدا و در قلبش تسليم امر اوست. به علاوه اکثر اين فقرا زندگي خود را در راه دين خدا، اطاعت او و ساير کارهايي که براي دنيا و آخرت خود و برادرانشان مفيد است، مصرف مي کنند، در حالي که ثروتمندان، عمر خود را در راه دنياي خويش هزينه مي نمايند.
و خلاف کرده اند مشايخ اين قصه رحمهم الله اندر فقر و غنا تا کدام فاضل ترند اندر صفات خلق؛ جمعي بر آن اند که:«غنا فاضل تر که فقر.» و دليل آرند که:«غنا صفت حق تعالي است و فقر بر وي روا نيست . پس اندر دوستي، صفتي که مشترک باشد ميان بنده و خداوند تعالي تمام تر بود از آن صفت که بر وي تعالي و تقدس روا نباشد. و نيز گروهي از عوام گويند:«توانگر را فضل نهيم بر درويش؛ ازيرا که خداوند تعالي او را اندر دو جهان سعيد آفريده است و منت به توانگري بر وي نهاده.» و آن گروه اينجا غنا کثرت دنيا و يافتن کام و راندن شهوت خواهند، و بر اين دليل کنند که: «بر غنا شکر فرمود و اندر فقر صبر پس صبر اندر بلا بود و شکر اندر نعما، و بحقيقت نعما فاضل تر از بلا بود.»
اما غنايي که مشايخ مر آن را فضل نهند بر فقر، مرادشان نه آن بود که عوام مر آن را غنا خوانند؛ که اين غنا يافت نعم بود و آن يافت منعم ، پس يافت وصلت چيزي ديگر بود، و يافت غفلت چيزي پس غنا نعمت و اعراض اندر وي آفت ، و فقر نعمت و حرص اندر وي آفت .معاني جمله نيکو ، روش اندر او مختلف . و فقر فراغت دل از ما دون و غنا مشغولي دل به غير؛ چون فراغت آمد، فقر از غنا اولي تر نه و غنا از فقر اولي تر نه . غنا کثرت متاع و فقر قلت آن ، و متاع بجمله از آن خداوند ؛ چون طالب به ترک ملکيت بگفت، شرکت از ميان برخاست، و از هر دو اسم فارغ شد.
2-3- بيان ادب فقير در حال فقر:
با توجه به آنچه درباره فقر و فقراگفته شد و انواع آن بررسي گرديد و مشخص شد که فقر ممدوح و مذموم چيست و چرا به اين نام برگزيده شده است پس با وجود اين لازم است که فقرا همواره ملازم رعايت آدابي در اين زمينه باشندتا خداوند متعال براي فقرشان و صبر و تحملشان که در اين را متقبل شده اند پاداشي جزيل عنايت فرمايد.در حديث آمده است که پيامبر اکرم صلي الله و عليه و آله فرمودند: در ميان فقيران براي خود دستهايي پيدا کنيد زيرا در روز قيامت آنان براي خود قدرتي دارند. شايد بتوان گفت که اين قدرت بدست آمده آنها نشات گرفته از همان رعايت آدابي است که خداوند به آنها سفارش کرده بود تا در مقابل فقرشان از خود نشان دهند.
رعايت مواردي همچون راضي بودن به قضاي الهي، شاکر بودن در مقابل خداوند ،ترجيح دادن خواست خداوند بر خواسته خود ،صبر کردن به آنچه خدوند برايشان مقدر کرده است، حفظ عزت نفس خود، پنهان کردن فقرشان و زبان نگشودن به گله و شکايت به درگاه ايزد متعال.
در اين باب ملا محسن فيض کاشاني درباره آداب فقير در حالت فقر مي نويسد:« براي فقير در باطن و ظاهر و معاشرتها و اعمال او آدابي است که بايدآنها را رعايت کند. اما ادب باطن اين است که نسبت به فقري که خداوند به او داده است کراهت نداشته باشد. به اين معنا که از فعل خدا از حيث اين که آن را فعل اوست ناخشنود نباشد هرچند فقر را ناخوش بدارد. مانند کسي که وي را حجامت کرده باشند، او از حجامت به سبب درد آن کراهت دارد. ليکن از حجام و عمل او کراهت ندارد بلکه بسا منت آنها را به گردن مي گيرد ؛ واين پايين ترين درجه ادب باطن است که واجب مي باشد و نقيض آن حرام و زايل کننده ثواب فقر است و معناي قول پيامبر خداست که فرمودند: «اي گروه مستمندان از ته دل از خدا خشنود باشيدتا به ثواب فقر دست يابيدوگرنه ثوابي ندارد.»
درجه بالاتر از اين آن است که از فقر کراهت نداشته و به آن خشنود باشدو بالاتر از اين آن که فقر را طالب و بدان خوشحال باشد زيرا خطرات توانگري را مي داند و در باطن به خدا توکل دارد و مطمئن است که قطعا روزي او به اندازه ضرورت خواهد رسيدو زياده بر کفاف را دوست ندارد.اما ادب ظاهر فقير آن است که اظهار عفاف و تجمل کند و از شکايت وابراز فقر خودداري ورزد، بلکه فقرش را پنهان بدارد و پنهان کردن آن را اظهار نکند. در حديث آمده است که خداوند فقير عفيف عيالمند را دوست دارد.اما ادب فقير در اعمالش اين است که به سبب فقر و ناداري در عبادت خداوند سستي نکند و از بذل اندک زيادتي که از معيشت او مي ماند دست باز ندارد.
منابع و مآخذ:
-قران کريم ،ترجمه استاد مهدي الهي قمشه اي
- آذربايجاني، مسعود و موسوي اصل ،مهدي، درآمدي برروانشناسي دين ، قم ، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه ، 1385
- آقا جمال خوانسارى، محمد بن حسين، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم و درر الكلم، تهران، دانشگاه تهران ، 1366ش.
- ايرواني ، جواد و جلائيان اکبرنيا ،علي ، اصلاح الگوي مصرف ازنگاه اسلام ، مشهد ، دانشگاه علوم اسلامي رضوي ، 1389
- ابن بابويه ، محمد بن علي ، گلچين صدوق ( گزيده من لا يحضرالفقيه ) ، ترجمه محمد حسين صفا خواه ، تهران ، نشر فيض کاشاني ، 1376
–.....................................، معاني الاخبار ، قم ، انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم ، 1403 ق
–......................................و آقا نجفي اصفهاني ، محمد تقي ، عيون اخبار الرضا ، تهران ، انتشارات علميه اسلاميه
- ......................................، الخصال ، قم ، نشر جامعه مدرسين ، 1362
-....................................، من لا يحضر الفقيه ، قم ، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ، 1413 ق
- ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج4، مكتب الاعلام الاسلامي - قم، چاپ: اول، 1404ق.
-ابن منظور ،محمد بن مکرم ، لسان العرب ،ج 4، بيروت ،نشر دار صادر ،1414ق،
-.....................................، لسان العرب ، ج1، بيروت ،موسسه الاعلمي ،1426 ق
- اسدي نوقابي ،احمدعلي و ديگران ،روان پرستاري (بهداشت روان ) ،تهران ،بشري ،1384
-ابن ابي الحديد ،عبد الحميدبن هبه الله،شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد،ج19،قم ،ايت الله مرعشي نجفي ،1404ق
-اخترشهر، علي، اسلام و توسعه ،پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعي، گروه علمي مطالعات انقلاب اسلامي،انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي،1385
-انصاري ، عبدالله بن محمد ، منازل السائرين ، مترجم : عبدالغفور روان فرهادي – تهران – مولي 1384
- امين،سيده نصرت ، مخزن العرفان در تفسير قران، ج15 ،تهران ،نهضت زنان مسلمان ،1361
- بحراني ،سيدهاشم ،البرهان في تفسير القران ،ج4 ،تهران ،بنياد بعثت ،1416ق
- بيات زنجاني، بيت الله، فقر ستيزي – قم، انتشارات شکوري -1373
– بستاني ، محمود ، اسلام و جامعه شناسي ، ترجمه موسي دانش ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1389
- بستانى، فؤاد افرام/ مهيار، رضا، فرهنگ ابجدى،تهران، انتشارات اسلامي ، 1375ش
-بني هاشمي ، محمد ، عقل ، جلد سوم - به قلم امير مسعود جهان بين – تهران – بنا – 1385
-پاينده ،ابوالقاسم ،ترجمه نهج الفصاحه،تهران ،1382
-پسنديده ،عباس ،رضايت از زندگي ،قم ، دارالحديث ،1390
- پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ،مباني اقتصاد اسلامي، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني،1379
-جلالي ، سيدمحمد فريد ، برنامه ريزي استراتژيک درکم کردن فقرازطريق کسب وکار ، تهران ، نشرنيکزاد 1388
-حسيني دشتي، سيد مصطفي ، معارف و معاريف (دائره المعارف جامع اسلامي )ج 8 ، موسسه فرهنگي آرايه
-حميد زاده گيوي ، اکبر، قطره اي از دريا (گذري و نظري بر حکمتهاي نهج البلاغه )–تهران ،انتشارات پيام نوين 1383
- حرعاملي، محمدبن حسن ، وسائل الشيعه ، ج17، قم ، موسسه آل البيت عليهم السلام ، 1372
- حراني ، ابو محمد ، تحف العقول عن آل رسول، ترجمه صادق حسن زاده ، قم ، انتشارات آل علي عليه السلام ، 1382
-حکيمي، محمد، معيارهاي اقتصادي در تعاليم رضوي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي استان قدس رضوي ، 1370
-.......................،محمدرضا ، علي ،الحياة ،ترجمه احمد آرام ،تهران ،دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1380
-حيدري نراقي، علي محمد ، اخلاق نراقي ، قم ، انتشارات مهدي نراقي ، 1390
-جوادي آملي، عبدالله ، انتظار بشر از دين ، قم ، نشر اسراء ، 1375
- جمعي از نويسندگان ،پديده شناسي فقر و توسعه ، ج1 ، دفتر تبليغات اسلامي شعبه خراسان ، بوستان کتاب قم ، 1380
-خير اللهي ، احمد ،تربيت عقلاني و اخلاقي انسان در نهج البلاغه، اصفهان ، طراحان هنر ،1388
- دري نجف آبادي ، قربانعلي ، درسهايي از اقتصاد اسلامي – قم : واصف لاهيجي – 1390
– دلشاد تهراني ، مصطفي ، رهزنان دين ( اسيب شناسي دين و دينداري در نهج البلاغه ) تهران ،دريا ،1379
– دشتي ،محمد ، ترجمه نهج البلاغه ، قم ، موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين عليه السلام ، 1380
-ديلمي ، حسن بن محمد ،ارشاد القلوب الي الصواب ،قم ،نشر شريف راضي، 1412ق
- دهخدا ،علي اکبر ، لغت نامه دهخدا ، ج11 ،انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ،1377
-راغب اصفهاني ، حسن بن مخمد ، مفردات الفاظ قرآن ، ترجمه مصطفي رحيمي نيا ، تهران ، سبحان 1385
- رهايي ، يحيي و رافت نيا ، مسعود ، مجموعه مقالات همايش منطقه اي پيامبر اعظم « اسوه حسنه» - اصفهان – طوبي نصف جهان – 1385
رئيس دانا، فريبرز و شادي طلب ،ژاله و پيران،پرويز، فقر درايران (مجموعه مقالات) ، تهران ، دانشگاه علوم بهزيستي وتوانبخشي ، 1379
- رسولي محلاتي ، سيد هاشم ، غررالحکم و درر الکلم ، ج2و1 ، تهران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ، 1377
-رحيمي ،امين ،امام خميني و عرفان اسلامي ،تهران ،انتشارات پژوهشکده امام خميني ،1385
-زاهدي مازندراني ، محمد جواد، توسعه و نابرابري ، تهران ، مازيار، 1382
- ساجدي فر ، محمود ، شاخصه هاي فقر زدايي ازديدگاه امام علي عليه السلام ، تهران ، نسل کوثر ، 1382
–سجادي ، سيد احمد ، لغت نامه و ترجمه صحيفه سجاديه ، تهران ، پيام عترت ، 1386
-سيوطي ،جلال الدين/محلي ،جلال الدين،تفسير الجلالين، ج1،بيروت ،موسسه النور للمطبوعات ،1416ق
-..................................، الدر المنثور في تفسير الماثور ،ج3 ،قم ،کتابخانه آيت الله مرعشي نجفي ،1404 ق
-شرقاوي ، حسن محمد ،گامي فراسوي روانشناسي اسلامي يا اخلاق و بهداشت رواني دراسلام ، ترجمه سيد محمد باقرحجتي ، دفترنشرفرهنگ اسلامي ، 1366
-شريف الرضى، محمد بن حسين - فيض الاسلام اصفهانى، على نقى، ترجمه و شرح نهج البلاغة (فيض الإسلام)، تهران، مؤسسه چاپ و نشر تأليفات فيض الإسلام ، 1379 ش.
- شريف لاهيجي ،محمدبن علي،تفسير شريف لاهيجي ،ج1،تهران ،نشر داد،1373
-شعيري ، محمد بن محمد ،جامع الاخبار ، نجف ، مطبعةحيدريه
- صدر، سيد محمد باقر، اقتصاد ما ، ترجمه محمد کاظم موسوي ، انتشارات برهان ، 1350
– صانعي ، مهدي ، بهداشت روان در اسلام ، قم ، موسسه بوستان کتاب ، 1382
-طيب ،سيد عبد الحسين ،اطيب البيان في تفسير القران ،تهران ،انتشارات اسلام ،1378
عباس نژاد، محسن و سيدي،حسين و رستمي، محمد حسن ، مجموعه مقالات قران و علوم روز ، قرآن روانشناسي و علوم تربيتي 2 ، مشهد، بنياد پژوهش هاي قراني حوزه و دانشگاه ، 1389
–............................................ ، قرآن و اقتصاد ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قران و علوم روز ، مشهد ، بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1384
–........................................... ، قرآن ، روانشناسي و علوم تربتي ، مرکز اطلاع رساني و کتابخانه تخصصي قرام و علوم روز ، مشهد بنياد پژوهشهاي قرآني حوزه و دانشگاه ، 1390
- غزالي ، محمدبن محمد ، کيمياي سعادت ،تصحيح احمد آرام ،ج2 ،تهران ،گنجينه ،1379
– غياثي کرماني ،محمدرضا ، اخلاق و سلوک (برگرفته از مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه) ،قم ،صحيفه معرفت ،1386
- فصيحي ، امان الله ، اسلام و سرمايه اجتماعي با تاکيد بررويکرد فرهنگي، تهران ، پژوهشگاه فرهنگ ، هنر و ارتباطات، 1389
- فراهاني فرد ، سعيد ، نگاهي به فقر و فقر زدايي از ديدگاه اسلام - موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر –کانون انديشه جوان 1378
-فراهيدي ،خليل بن احمد ،ترتيب کتاب العين ،ج1 ، قم ، سازمان اوقاف و امور خيريه ،انتشارات اسوه ، 1383
- فرج پور، مجيد ، موانع توسعه: بررسي فقر، تبعيض و فساد ، تهران ، خدمات فرهنگي رسا ،1381
- فني زهره و ديگران ، تحليل وبررسي اقتصادي فقر، تهران ، موسسه مطالعات و پژوهشهاي بازرگاني 1375
- فلسفي ، محمد تقي، اخلاق از نظر همزيستي و ارزشهاي انساني ( گفتار فلسفي) ،ج2 ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي ،1385
-فيض کاشاني ، محمد بن شاه مرتضي ، المحجة البيضا في تهذيب الاحيا فارسي ،راه روشن– ترجمه محمد صادق – مشهد بنياد پژوهشهاي اسلامي – 1379
- .........................................................،تفسير صافي ،ج2 ،تهران ،مکتبه الصدر ،1415ق
- قمي ، علي بن ابراهيم ،تفسير قمي،ج1 ، قم ، نشر دارالکتاب ، 1404 ق
- قمي مشهدي، محمدبن محمدرضا،تفسير کنزالدقائق و بحرالغرائب،ج10،تهران ،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامي،1368
-قرشى بنايى، على اكبر، قاموس قرآن،جلد5، دار الكتب الاسلامية - تهران، چاپ: ششم، 1412ق
-قرائتي ، محسن ،تفسير نور ،ج9 ،تهران ،مرکز فرهنگي درسهايي از قرآن،1383
-کاشاني ،ملافتح الله،تفسير منهج الصادقين في الزام المخالفين،ج10،تهران ،1336
-.............................،زبدةالتفاسير ،ج2 ،قم ،دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم،1423ق
-کاشاني ،عز الدين محمودبن علي ،مصباح الهدايه و مفتاح الکفايه ،به تصحيح استاد جلال الدين همايي،تهران ،کتابخانه سنايي ،1387
-کريمي، مظفر، راهبردهاي تحقق عدالت اجتماعي و اقتصادي درجمهوري اسلامي ايران ، تهران ، مجمع تشخيص مصلحت نظام ، مرکز تحقيقات استراتژيک ، 1388
– کرمي فريدني ،علي ، ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن ،قم ،نسيم انتظار ،1383
-کليني ، محمدبن يعقوب اسحاق ، اصول کافي ، ج 3 ، ترجمه سيد جواد مصطفوي، انتشارات علميه اسلاميه
-..............................................، گزيده کافي ،تهران ، مرکز انتشارات علمي و فرهنگي ،1363
- گالبرايت، جان کنت، ماهيت فقر عمومي ، ترجمه دکتر سيد محمد حسين عادلي ، 1371
-گرينزپان ، آلياندرو، سياستهاي فقرزدايي ، راهبردهاي مبارزه با فقردرکشورهاي درحال توسعه ، ترجمه دکترناصرموفقيان ، تهران ، موسسه عالي پژوهش تامين اجتماعي، 1382
- مازندراني ،محمدصالح بن احمد،شرح الکافي- الاصول و الروضة،تهران ،مکتبه الاسلاميه ،1382ق
-مترجمان ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج10 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360
-................ ،ترجمه مجمع البيان في تفسير القران،ج23 ،تهران ،انتشارات فراهاني ،1360
-..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج3،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377
-..............،ترجمه تفسير جوامع الجامع،ج5،مشهد ،بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي،1377
-محمدي ري شهري ، محمد، ميزان الحکمه ، ترجمه حميد رضا شيخي ، ج10 ،قم ،انتشارات دار الحديث ،1377
-........................................، حکمت نامه لقمان ، قم، دارالحديث ، 1385
- مجلسي، محمد باقر ، عين الحيوه ،ج2، قم ،مهر 1376
- مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار ،ج25،بيروت، دار إحياء التراث العربي ، 1403 ق.
-مصطفوي ،حسن،تفسير روشن،ج12 ،تهران ،مرکز نشر کتاب ،1380
-مطهري، مرتضي، حکمتها و اندرزها ،تهران ،صدرا ،1382
- ........................، تعليم و تربيت در اسلام ، تهران ، صدرا ، 1382
- ........................، عدل الهي ، تهران ،صدرا ،1389
-موسوي همداني، سيد محمد باقر، ترجمه تفسير الميزان ، ج11، قم ، دفتر انتشارا ت اسلامي – 1386
- ميرمرشدي ، احمد محي الدين ، کمال اجتماعي درجهاد اقتصادي ، اصفهان، سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري ، 1390
-ميناگر ،عبد الرضا،تحليلي درباره هفت مقام عرفاني ،تهران ،ابتکار دانش،1386
-مکارم شيرازي ،ناصر ، تفسيرنمونه ،ج1، تهران ،نشر دارالکتب الاسلاميه ،1374
- مجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى، لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقيه، قم ، مؤسسه اسماعيليان ، 1414 ق.
-منسوب به امام صادق عليه السلام ، مصباح الشريعة ، بيروت ، نشر اعلمي ، 1400 ق
- موسوي اصفهاني، سيد جمال الدين ، ملاحظاتي پيرامون پيامهاي اقتصادي قران ، دفتر نشر فرهنگ اسلامي -1368
–موسوي لاري ،مجتبي ،رسالت اخلاق در تکامل انسان،قم ،بوستان کتاب ،1386
- ميسمي، حسين، فقر، نابرابري درآمدي ومولفه هاي سرمايه انساني از ديدگاه اسلام ، تهران ، دانشگاه امام صادق عليه السلام ، 1388
– معين ، محمد ، فرهنگ فارسي معين ،ج 1 ، به اهتمام عزيز الله عليزاده و محمود نامني ، تهران ،ثامن ، 1384
-موسايي، ميثم، دين، توسعه و فرهنگ ، تهران، انتشارات جامعه شناسان ، 1390
-ميرزايي،نجفعلي ،شگفتيهاي آفرينش از زبان امام صادق (عليه السلام)- توحيد مفضل- قم ،انتشارات هجرت، 1376
- نور بخش، جواد ، فقر و فقير ، تهران ، انتشارات يلدا قلم ، 1381
- نيلي ، مسعود ، اقتصاد و عدالت اجتماعي ، تهران ، نشر ني ، 1385
-نراقي ، احمدبن محمد مهدي، خزائن ، به تحقيق علامه حسن زاده املي ، قم ، انتشارات قيام ، 1378
- ورام بن ابي فراس، ابو الحسين، مجموعه ورام «اداب و اخلاق در اسلام » - ترجمه محمد رضا عطايي ، بنياد پژوهشهاي اسلامي -1369
– وطن دوست ، رضا ديگران و فرهنگ روابط اجتماعي در آ موزه هاي اسلامي – گروه پژوهشي علوم قرآن و حديث ، مشهد – دانشگاه علوم اسلامي رضوي 1387
- هجويري ، ابوالحسن علي بن عثمان ،کشف المحجوب ، تهران ، سروش انتشارات صدا و سيما ، 1383
- هاشمى خويى، ميرزا حبيب الله/ حسن زاده آملىٍ، حسن و كمره اى، محمد باقر، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة و تكملة منهاج البراعة (خوئى) ، تهران ،مكتبة الإسلامية ، 1400 ق.